Part 26

437 124 14
                                    

با هزار بدبختی و مصیبت که شامل تاخیر هواپیما و شرایط بد جوی هوا در اواخر تابستون بود ، بالاخره به سئول رسیده بود و به محض رسیدن به خونه اش خودش رو روی تخت نرمش پرت کرده بود البته اگه زنگ های پی در پی جونگین هیونگ میزاشت میخواست برای چند لحظه هم که شده چشماش رو روی هم بزاره و  فراموش کنه گردن درد و شونه دردی که دست گل پسری بود که توی هواپیما هی روی شونش میفتاد. با زنگ دوباره گوشیش کلافه روی تخت نشست و با موهاش بهم ریخته پووف کلافه ای کشید و گوشی لعنتی رو برداشت

- بله ؟ 

فریاد بزرگتر توی گوشش پیچید × بککک کدوم گوری هستی چرا گوشی تو برنمیداری رسیدی 

ناخوداگاه خنده اش گرفت و با شیطنت به حرف اومد - هیونگ تازگیا چقدر از گور حرف میزنی خبریه ؟

لبخند حرصی رو لبش اومد ×  فضولی نکن رسیدی 

کلافه زمزمه کرد - اره بابا رسیدم 

× خوبه ساعت 8 صبح میام دنبالت 

- باشه کاری نداری میخوام برم بخوابم 

× برو بکپ فردا یادت نره 

متاسف حرفشو زد - هیونگ بی ادب شدی 

و بدون اینکه به جونگین اجازه بده چیزی بگه گوشیو قطع کرد .. 

*_*_*_*_*_*

دستی به موهای تازه رنگ شدش کشید سنگینی نگاه جونگین رو روی خودش حس میکرد - چیزی شده هیونگ ؟ 

×این چه لباسیه پوشیدی اخه داریم میریم دادگاه 

- منظورت چیه ؟ 

× کل گردن و سینه ات رو که ریختی بیرون 

بک نگاهش رو پایین اورد با دیدن وضعیت خود جونگین ابروهاش رفت بالا 

- هیونگ وضع خودتم که مثل منه 

سرفه ی الکی کرد و سرشو بالا کرد و حق به جانب  گفت × من پلیسم و قراره برم مهمونی

- اونوقت منم شاهدم و قراره برم گردش دومن یقم زیادم باز نیست به این میگن تیپ 

شونه هاشو بالا انداخت × اصلا به من چه 

یکم ساکت موندن و با سوال جونگین سکوت بینشون شکست × این کیف رو واسه برداشتی

- گفتم که قراره برم گردش

× اونوقت با کی ؟ 

با تعجب به تعصب جونگین نگاه کرد و تک خندی زد - چرا اینجوری میکنی نکنه عاشقم شدی ؟ 

جونگین فک کرد یکم زیاده روی کرده برای همین با دستپاچگی لبخندی زد × برو خوودتو مسخره کن نگفتی با کی؟

ابروهاش رو با مرموزی باز بالا انداخت - فرض کن یه دوست 

~~~~~~~~

With You Under Moonlight / با تو زیــر نـــور ماه   [ChanBaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora