season2 p7

1.3K 201 342
                                    

●•Black Swan•●

پشت میز تو اتاق کارش نشسته بود.
سرشو به پشتی صندلی تکیه داده بود و چشماشو بسته بود.
به اتفاقات چند ساعت پیش سر میز ناهار فکر میکرد.

اصلا براش مهم نبود باربارو پیش جانگ در مورد اونا چی میگه و چقدر تهیونگ رو خراب میکنه اون همین الانم همه چیز رو پیش جانگ،  صاحب تشکیلات اسپایدر باخته بود.

فقط یه سوال تو ذهنش بود.
یونگی چقدر از برادرش ، شوگا میدونه.

واسه چی سازمان اونا رو انتخاب کرده؟

امکان داره اصلا از شوگا چیزی ندونه!

اگه میدونست برادرش کجاست اینهمه سال چرا سراغشو نگرفته بود؟ پس حتما نمیدونست.

یه احتمال دیگه هم میگفت اون از شوگا خبر داشته ولی سراغشو نمیگرفت. ولی برادری که به برادر دو قلوش سری نمیزد چرا باید بخواد یهو از قاتلش انتقام بگیره؟

تهیونگ تا وقتی که مطمئن نمیشد که یونگی براش خطرناکه نباید دست به مهره میشد.

لحظه به لحظه نگاه باربارو رو تحلیل میکرد. چیز خاصی غیر از سردی و پلیدی توش نبود.
و تا حالا فهمیده بود این دو حس، عضو ثابت چشم های اون مَردن.
سرد  مثل شوگا و خبیث مثل یونگی، برادر شوگا.

ضربه ای به در خورد. تهیونگ بدون اینکه چشماشو باز کنه گفت:

×بیا تو.

ایون وو تو اتاق اومد و تقریبا لنگ زنان خودشو به میز تهیونگ رسوند.

این ظلم بود که با وجود زخم پاش هنوزم اون باید دنبال دستورات میرفت اما تهیونگ جز اون نمیتونست به کسی اعتماد کنه:

×چی شد؟

ایون وو کنار تهیونگ صاف ایستاد و نفسی تازه کرد:

◇خودش نرفت. مشاورش ، دنیل رو فرستاد دیدن جانگ.

پوزخندی روی لب های تهیونگ نشست:

×جانگ در این حد کوچیکه براش؟ که مشاورش رو بفرسته؟!... خود نحسش کجاست؟

◇فکر میکنم تو اتاقش.

×فکر کردنتو نمیخوام. چیزی که دیدی رو بگو.

◇خب... من که نبودم ولی میدونم بعد ناهار رفته اتاقش و کسی هم ندیده از اتاقش بیرون
بیاد.

تهیونگ همونجوری که با چشمای بسته سرشو به صندلی تکیه زده بود.
کمی صندلیش رو چرخوند و گفت:

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now