season2 P31 [2]

1K 150 216
                                    

《Wirter's P.O.V》

خم شد و بوسه ای روی پیشونی جیمین گذاشت، آروم زمزمه کرد:

●منو ببخش اما قول میدم این آخرین باریه که زیر قولم میزنم.
 
جیمین کمی تو جاش تکون خورد و لباشو تکون داد. اما هنوز بیدار نشد، شوگا با هیجان مشغول نگاه کردن به مراحل بیدار شدن اون پسر بود. تو گوشش آروم زمزمه کرد:
 
●جیمینا... بلند شو ، باید رو زمین بخوابی.
 
تنها ریکشنی که از پسر دید اخم هایی بود که بیشتر تو هم کشیده شدن. باید اعتراف میکرد از همین الان  هیجان داشت برای روزی که تو خونه خودشون و روی تخت خودشون مجبور باشه اینطوری جیمین رو بیدار کنه. یعنی همچین چیزی شدنی بود؟!:
 
●اینجوری کمرت درد میگیره اونوقت من نمیتونم به زودی برا سوراخ داغت دندون تیز کنم.
 
پسر کوچیکتر بدون اینکه چشم باز کنه ، با صدای خوابالود و بم شده جواب داد:
 
-دندون نمیخواد ، زبونت کافیه.
 
هم خنده ش گرفته بود هم بابت صدای سکسی جیمین ابرو هاش بالا رفت و لب ها و چونه شو پیچوند:
 
●قطعا هر تیکه از بدن من برای ارضای تو کافیه.
 
لبخند پهنی روی صورت خوابالود پسر نشست:

-حتی صدات.
 
شوگا هم متعاقبا لبخند زد، بغل گوشش صداشو بم کرد و زمزمه وار گفت:
 
●انقدر دوسش داری؟
 
جیمین بیحال خندید و شوگا گوشش رو بوسید:
 
●ولی متاسفانه یه قانونی این وسط هست.
 
-چی؟

نگاه شیطونش رو به چشم‌ خمار و خسته جیمین دوخت و با ابروش به دیکش اشاره زد:
 
●اول من میام بعد تو.
 
حالا دیگه لای دو چشم خمارشو وا کرد سرشو بلند کرد و طلب کار به مرد نگاه کرد:
 
-کی این قانون رو گذاشته؟
 
شوگا اون حالت سرتق صورتش رو میپرستید، فوری سرشو پایین تر برد و با حرص هر دو لب باد کرده ی پسر رو بین لب هاش گرفت و محکم و با حرص مکید. تهش با صدا لب هاشو از اون گوشت های نرم جدا کرد:
 
●من گذاشتم. اعتراضی داری؟
 
اعتراضی نداشت ولی سرتقی اجازه نمیداد قبول کنه:
 
-من زیردستت نیستم شوگا، امیدوارم متوجه این تفاوت بشی.
 
دماغ پسر کوچیکتر رو بین دو انگشتش گرفت و محکم فشار داد:
 
●البته که نیستی ، کدوم یکی از اونا دیک‌مو تا ته تو سوراخ شون جا میدادن و با هر حرکت دیکمو توشون میتونستم صدای اه و ناله هاشونو بشنوم.
 
با اینکه هنوزم براش عادی نشده بود اینکه ادم هات و ترسناکی مثل شوگا همچین حرفایی رو بهش بزنه ، یا اینکه یادش بیاد چند ساعت قبل چه کاری باهم کردن با میشد گونه هاش سرخ شه و ضربان قلبش بالا بره.

جیمین هم عاشق این حس هیجان و ترسی بود که شوگا بی دلیل بهش میداد ولی قرار نبود  الان چیزی نشون بده و در مقابل شوگایی که مثل یه کتاب باز اونو از بر بود خودشو بیشتر لو بده. پس چشم غره ای براش رفت:
 
-خیلی پررویی.
 
گوشش رو به لب جیمین نزدیکتر کرد:

●چیزی گفتی بیب؟
 
کمی فکر کرد و خواست یه جور دیگه تلافی کنه:
 
-اومم... گفتم ترجیح میدادم دستیارت باشم تا اینکه دیک‌ت رو تو خودم جا بدم.
 
و لبخند پلید ، شوگا هم متعاقبا پوزخند شیطنت امیزی زد.  به جایی نگاه کرد غرق فکر بود،  نمایشی چونه شو خاروند:
 
●اوممم... موافقم، اونجوری تایم خیلی بیشتری رو میتونستیم هر شب رو باهم بگذرونیم.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now