L.S P8

1K 151 461
                                    

..:آینه شکن:..

پسر دست های سردش رو بهم سابید و مقابل دهنش گرفت تا با بازدمش کمی پوست یخ زده‌ش رو گرم کنه. همزمان چشم هاش دور تا دور خونه باغ میچرخوند.

بارش برف هر جایی رو خراب کرده باشه این خونه رو زیبا تر از قبل کرده بود. حیاطی که روز قبل پر از شاخ و برگ های پائیزی بود که باغبون مشغول جمع کردن شون بود حالا با سفیدیِ نرم برف، انگار لباس عروسی پوشیده بود‌.

هنوز چند روز تا کریسمس مونده ولی برف سنگین که الان اومده بود همه رو شوکه کرد‌. جیمین قرار بود امروز صبح تو این خونه باشه اما با چند ساعت تاخیر بالاخره تونست خودش رو برسونه، جاده ها بخاطر برف کاملا بسته شده بودن.

جیمین چشم از منظره ی زیبای روبروش گرفت دست یخ زده ش رو بالا آورد و دوباره به در کوبید. مگه اینکه خونه چقدر بزرگ بود که باز کردن درش انقدر زمان میبرد؟
اون بیرون در حال یخ زدن بود، بدتر از همه اینکه هواسش نبود که دستکش بپوشه و انگار انگشت هاش از سرما گز گز میکردن. باز شدن در  این خونه مساوی بود با تموم شدن کل بدبختی های امروزش، البته امیدوار بود که اینطور باشه. آخه دیگه چی میتونست از خاموش شدن ماشینش و گیر کردن تو برف ها بعد گم شدن گوشیش که احتمالا جایی تو برف ها افتاده بدتر باشه؟

حتی نمیتونست خبر بده که دیرتر میاد تا قرار امروز رو کنسل کنه. تو همین فکر ها بود که در باز شد قیافه ی اخموی خانم لی مقابل قرار گرفت، جیمین از جروک پیشونی زن فهمید دردسر های امروز قرار نبود تموم بشن.

لبخند ساختگی زد و خودش رو تو خونه کشید، زن از این عقب فرستاده شدنش تعجب کرد اما برای جیمین تنها چیزی که اهمیت داشت گرم شدن بود. فوری در رو بست و قبل اینکه زن چیزی بگه، گفت:

-ببخشید دیر کردم، برف سنگینی بود.

گرمای خونه گونه های قرمزش رو میسوزوند، این پا و اون پا کرد تا زن بهش اجازه بده وارد خونه شه خودش رو به منبع گرما نزدیک تر کنه:

♧میتونستین خبر بدین، این دختر تموم این چند ساعت یه گوشه نشسته، هیچ کاری هم نمیکنه فقط منتظر شماست.

-من متاسفم تلفنم انتن نمیداد، واقعا برف سنگینیه.

بهونه ش برای قانع شدن زن کافی نبود اما ارومش کرد. جیمین نامحسوس کمی ابرو هاش رو تو هم کشی، چرا از این زن حساب میبرد؟ لعنت بهش بازم یادش رفت این زن فقط یه خدمتکار ساده ست.
لبخند ساختگیش رو از صورتش پاک کرد، زیپ پالتو بادی بلندش رو پائین کشید و بی اهمیت به زن سمت پذیرایی حرکت کرد:

-آنا الان کجاست؟ خوابیده؟

♧حتی ناهارش هم نخورد، چه برسه به خوابیدن. منتظر شما بود تا غذای مورد علاقه ش رو باهم بخورید.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now