L.S P4

1K 137 217
                                    

اول پارت قبل (۳) رو بخون، چون نیمه ی اول این پارته.
 و دو روز پیش تو ‌ ‌‌تایم بدی اپ شد ممکنه به چشمت نخورده باشه.
خب بریم برا ادامه

_____________________________


♧دنبال این پسر میگشتی، برات پیداش کردیم. فقط فکر نکنم که زیاد خوشحال باشه چون وسط سکسش مزاحمشون شدیم.

جونگ کوک از گوشه ی چشم‌ش به مردی که دست بسته کنار تهیونگ، روی زانو نشسته بود نگاه کرد و دوباره سرشو پاین انداخت به انگشت های خیس از مایع سفید رنگ خیره شد.

تهیونگ احساس خطر میکرد که این سکوت نکنه به این معنی بوده باشه که باورش شده تهیونگ به خواست خودش اینکارو کرده؟

چشم هاشو باز کرد و با نفرت به قیافه دامبی زل زد، خشمی که بخاطر تجاوز به محوطه ی دهنش تو دلش جمع شده بود رو فریاد زد:

×دهن کثیفتو ببند.

دامبی خندید، و به دور لبش اشاره زد:

♧داریم میبینیم کی باید دهن کثیفشو تمیز کنه.

همه زدن زیر خنده، تهیونگ با نفرت به اون جماعت و وو بین که کنار تهیونگ دست هاش بسته بود با اضطراب بهشون‌ نگاه میکرد، با این‌ حجم از سر و صدا ممکن بود مامور هر لحظه جاشونو پیدا کنن و اینجا بریزن. جدا از مجازات شدن ،اون پناهگاه کوچیکشم از دست میداد.

جونگ کوک ، صدای خنده هارو از دور میشنید، از خیلی خیلی دور، با اینکه اون ها همین جا کنارش بودن.

تهیونگ بالاخره جرات کرد سرشو بالا بگیره و به پسر مسخ شده ی روبرو نگاه کنه. اتفاق چندان قشنگی نیفتاده بود اما اون که کار اشتباهی نکرد اون فقط یه قربانی بود. زبونی که به شدت حس کثیف بودن بهش میداد رو تو دهنش حرکت داد:

×کوک، میشه دستمو باز کنی؟ هر سوالی داری بعدا جوابشونو بهت میدم.

جونگ کوک آروم پلک زد و ابرو هاشو کمی تو هم کشید. چه اتفاقی داشت براش میفتاد؟ دقیقا چرا باید همچین چیزهایی رو تحمل میکرد؟:

♧کوک؟! به اینم کون میدی؟ زودتر میفهمیدم مشتاق شی ما هم بهت کمک میکردیم حشرت رو بخوابونی.

دوباره صدای خنده ها بلند شد، تهیونگ از این فرصت برای باز کردن دست هاش استفاده می‌کرد. و اهمیتی به درد تو مچ دستش نمیداد.
باک هیون طبق دستور هیتلر فقط دست به سینه عقب ایستاده بود که ببینه اونی که آگوست دی فرستاده چیکار میتونه بکنه.

اما تا اینجای کار به نظر میومد، آگوست دی فقط یه اسمه که بیش از حدش بزرگ شده. جونگ کوک سرشو پایین انداخته بود، موهای بلندی که حالا تقریبا خشک شده بود کل صورتشو پوشونده و کسی  جز زاویه ی فکش چیزی از چهره ش نمیدید.

●• Black Swan •|آینه شکن| •●      Where stories live. Discover now