part6

2.9K 452 6
                                    

همونجا یخ زدم ، انتظار داشتم بخنده و بگه که شوخی میكنه
ولی خیلی جدی به نظر میرسید.
واقعا قرار بود توی کلاس اسپنكم کنه !؟ مثل اون عاشقونه
هایی که توی سكس وانیلی هست؟ یا مثل اون سكسای خشن
روسی که آخرش دخترِ کاملا کبودِ؟
رو به روش ایستادم و لبخند زدم ، فقط کمی صدام میلرزید
ـ واقعا قرارِ اسپنكم کنی؟
ـ آره
شروع به تاکردن آستین دست راستش کرد و ادامه داد
ـ تنبیهتو قبول میكنی؟
تردید کردم ، هنوز میتونستم برم بیرون ولی نمیخواستم.
کنجكاو بودم. من اون احساسو دوباره میخواستم. إحساسی
که روی مبل تجربه کرده بودم. برای تأیید یه قدم جلو رفتم
و اون مچ دستم رو گرفت و به سمت پایین کشید که باعث
شد بیوفتم و روی پاهاش دراز بكشم. سرم آویزوون مونده
بود و پشتم لبه رونش قرار گرفته بود و زمانی که خم شدم شلوار تنگم رو تا زیر باسنم پایین کشید میتونستم
حس کنم ویو کامل باسنم در معرض نمایشِ.
لبامو گاز گرفتم و سعی کردم بلند شم ولی با دستش منو نگه
داشت.
ـ تكون نخور پسر کوچولو
خدایا! شهوت باعث شد رونم بلرزه ، این دقیقا همون حس
عالی درموندگی بود ، همون حسی که وقتی روی مبل بسته
شده بودم و باید با انگشتاش میومدم داشتم.
دستش رو روی باسنم کشید و باکسر مشكی تنگ و کوتاهم رو
نوازش کرد و با مالیمت دستش رو زیر باکسر برد. شك
داشتم که این ملایمت خیلی ادامه پیدا کنه.
ـ سعی کن صدات بلند نشه ، ما که نمیخوایم کسی بیاد داخل
و تورو اینجوری ببینه.
ایده ی اینكه کسی بیاد داخل و منو اینطوری خم شده روی
پاهای استادم ، با پشت کاملا در معرض نمایش و آماده برای
اسپنك ببینه باعث شد که لپام بسوزن و مطمناً لپای پایین تنم
هم بزودی به اندازه کافی میسوختن.
ـ به نظرم مهمه که بدونی چرا داری اسپنك میشی.
میتونستم خنده ی توی صداش رو حس کنم. خدایا ! اون
داشت لذت میبرد. پشتم و نوازش میكرد و دستش رو تا روی
رونم میكشید.
ـ میدونی چرا قرار اسپنكت کنم آقای جئون !؟
سرم رو مثل بچه ها تكون دادم ،با اینكه همین الانم میتونستم
حدس بزنم چرا و قبل از اینكه بفهمم داره چیكار میكنه یه
سیلی محكم به باسنم زد. ناله کردم
ـ آههه
و خیلی سریع سعی کردم لبهام رو بهم فشار بدم.لعنتی درد
داشت.
وقتی دوباره نوازشم کرد هنوزم پوستم میسوخت و همون موقع
بیشتر مایل شدم.
ـ دارم اسپنكت میكنم چون که تو سعی میكنی همه چیز رو
برام سخت تَر کنی. حتی با وجود اینكه بهت گفته بودم درست
نیست با هم در ارتباط باشیم ، دارم اسپنكت میكنم چون به
نظر میرسه تو داری سعی میكنی یه جور دیگه با من در ارتباط
باشی جوری که اصلا شبیه رابطه پاك استادـ شاگردی نیست
دوباره سیلی زد و اینبار سعی کردم صدام در نیاد
- دارم اسپنكت میكنم چون تو باید بدونی که داری سعی
میكنی درگیر چه چیزایی بشی.
دوباره و دوباره اسپنكم کرد و ساکت شد و سریعتر کارش رو
ادامه داد. به نظر میرسید مصمم که باسنم رو به آتیش بكشه
هر سیلی که میزد باعث میشد بخوام ناله کنم و ساکت موندنم
داشت سخت تَر و سخت تَر میشد.
پاهام میلرزید و نفسم به سختی بالا میومد.
قسمتی از پشتم که با شورت محافظت نمیشد میسوخت و
وقتی بكبار دیگه دستش به اون قسمت برخورد کرد باعث شد
ناله کنم
ـ لطفا تهیونگ
مكث کرد و پرسید
ـ لطفا چی آقای جونگ کوک؟ کارمون تموم شده؟
سریع با صدای لرزون گفتم
ـ آره
واقعا نمیخواستم از روی پاهاش بلند شم ولی بدنم بیشتر از
این کشش نداشت و دیگه نمیتونستم صدام رو کنترل کنم
ـ اوه ، واقعا؟
دستاش پوستم رو که مطمناً حالا کاملا قرمز شده بود رو
نوازش کرد و ادامه داد
ـ فكر میكنی بیشتر از این حقت نیست؟
نمیتونستم جواب بدم و وقتی به جز ناله آروم جوابی از من
نشنید بلندم کرد و کمكم کرد که روی پاهام بایستم. بلافاصله
حس کردم که فقط میخوام با دستام صورتم رو بپوشونم.
میتونستم حس کنم که سرخ شدم. لباسامو مرتب کرد تا دوباره منو بپوشونه.
بلند شد و صورتمو توی دستاش گرفت و زمزمه کرد
- دوستش داشتی؟
بدون تردید سرمو به نشونه ی مثبت تكون دادم
لبخند شیطانی که روی لبهای زیباش اومد باعث شد بخوام
لباساشو در بیارم
خدایا !من اونو میخوام
عقب رفت و پشت میزش نشست
ـ کار شما تموم شده آقای جئون.
لحنش باعث شد مطمن بشم که اون کاملا آگاه که چقدر
میخوامش
ـ شما رو جلسه بعدی میبینم
آروم زمزمه کردم
ـ لطفا اینقدر منو منتظر نزار
ابروهاش به حالت تعجب بالا پرید و آروم گفت
ـ میبینیم ، فكر کنم شما الان کلاس دیگه ای داشته باشید
ـ بله استاد
با وجود باسن دردناك و متورمم لبخند زدم و کلاس رو ترك
کردم.

One night_vkookWhere stories live. Discover now