دسر مخصوصش رو از تو یخچال دراورد و رو میزی که با سلیقهی خاصی از انواع غذاها تزیین شده بود گذاشت
امشب قرار بود همه چی رو بگه باید انرژی ذخیره میکرد
نگاهی به اطراف کرد و مطمعن شد همه چیز خوب پیش میره
-خوبه الان فقط باید منتظر نامی باشمطولی نکشید که صدای در هوسوک رو از انالیز کردن اطراف بیرون کشید
-اومدم
-اوممم هوسوک چه بوی خوبی میاد
-شب مهمیه-هر کی ندونه فکر میکنه میخوای بهم اعترافی چیزی بکنی
-از کجا میدونی ،شاید کردم .اوه ببخشید یادم نبود دوس دختر داری-هی میدونی که من دوس دختر ندارم
-گی ای؟؟؟
-اخه کجای دنیا نوشته اگه مردی دوس دختر نداره گیه؟؟محض رضای خدا یکم عاقل باش هوسوک مگه همه مثل توان
-الان به گی بودن من تیکه انداختی؟؟
-اره مشکلیه؟هر دو پسر با اخمی که بین ابروهاشون بود به هم نگاه میکردن
اگ کسی از کنارشون رد میشد بدون شک فکر میکرد قراره یه دعوای حسابی بینشون رخ بده
اخمی که روی پیشونی نامجون لونه کرده بود جاشو به خنده از اعماق وجود داد که باعث شد هوسوک هم به خنده بیوفتهبه صندلی اشاره کرد و گفت
-بشین، که گی نیسی اره؟
همچنان میخندیدن
-همیشه اون چیزی که میخوای رو نمیتونی بشنوی جانگ
بلخره به پاهاشون اجازهی استراحت دادن و رو صندلی های دور میز نشستن-خب مستر جانگ برگردیم سر موضوع اصلی، چطور این همه اطلاعات پیدا کردی تو یه پلیس نیستی پس به سیستم مرکزی دسترسی ندا...
هوسوک وسط حرفش پرید و گفت
- هیونگ تو همیشه در مورد گذشتم ازم میپرسی
-توام همیشه بهانه میاری و نمیگی
-امشب میخوام بگمدست نامجون از غذا خوردن کوتاه شد و نیم نگاهی به هوسوک کرد
-به شدت مشتاقم
هوسوک داشت دست و پا میزد، مرور خاطراتی که تاحالا بهشون دست نزده بود جدا ترسناک بود-چهارسال پیش موقعی که تو دانشکده قبول شدم اواسط ترم دوم از یه پسری خوشم اومد در اصل اونجا بود که فهمیدم گرایشم گیه
تو کل عمرم هیچ پسری به اندازه اون جذاب ندیده بودم
همیشه از دور نگاهش میکردم ولی یه روز بلخره همه اعتماد به نفسمو جمع کردم و رفتم بهش گفتم
خب متاسفانه گی نبود
سال اول داشنگاه تموم شد
از بقیه بچه ها شنیدم اون پسر میره دانشگاه دوس دخترش ،هرچند که دیگ برام مهم نبود انگار فقد یه هوس بوده
خوب یادمه تو سال دوم دخترای زیادی بم ابراز علاقه میکردن منم به همه میگفتم گرایشم چیه
بعضیاشون بم سیلی میزدن که البته بی جواب نمیموند
بعضیاشونم فقط تاسف میخوردن
یه بار یه پسر بم درخواست داد
میدونی راسش قیافه از اخلاق برای من مهمتره چون با هر اخلاق و رفتاری میتونم کنار بیام
اسمش چون جول بود قیافشم خوب بود نسبتا
قبولش کردم
بد نبود باحال بود ولی خیلی هورنی بود و خب این منو اذیت میکرد
بچه که بودم نزدیک بود یه دیوونه مست بم تجاوز کنه و خب از اون روز به بعد از این چیزا متنفر شدم
به خاطر همین بهش اجازه ندادم باهام رابطه داشته باشه
بعد از چند ماه فهمیدم خیلی لاشیه و البته با خلافکارا میگرده و براشون پادویی میکنه
![](https://img.wattpad.com/cover/309670925-288-k239872.jpg)
YOU ARE READING
Life again Love again not you again
Fanfictionداستانی غیر قابل پیشبینی.. هیچکس قادر به پیشبینی کردن این داستان نیست اتفاقات در راهه.. هوسوک معشوقه ی پارک شیوون ،بزرگترین خلافکار کرهس... چی میشه اگه یه روز هوسوک راز پنهان شده ی شیوون رو بفهمه؟! رازی که در مورد دو نفره... هوسوک و.. یونگی. آیا...