sisson three episode nine : danger

104 25 22
                                    

-یونگیاااا
هوسوک به سمت یونگی رفت اونو تو اغوش کشید و یونگی متقابلا دستاش رو محکم به دور بدن هوسوک حلقه کرد اونو فشار داد و اروم در گوشش زمزمه کرد
-حال بهتره خوبه؟ببخشید نتونستم بیام
-بهتر از قبلم، مشکلی نیست میدونم سرت شلو...
-اوی یونگی شییی
با صدای مینگیو فشار دست یونگی کمتر شد ولی تموم نشد هوسوک هنوزم تو اغوشش بود ولی با حرکت بعدی مینگیو که شامل قلقلک دادن هوسوک و گرفتن یقه شو کشیدنش بیرون از بغل یونگی بود اخم ریزی کرد
-اگه گذاشتی دو دیقه به رفیقم بچسبم
-نچ نمیزارم
و بعد بازوی هوسوک رو گرفت داخل رستوران برد ولی با یاداوری وجود جیمین که حظورشون رو پیش هوسوک غدغن کرده بود دستشو از بازوی هوسوک باز کرد و عقب تر راه رفت حقیقتا عصبانیت جیمین چیزی نبود که بشه باش شوخی کرد یا دست کمش گرفت
هوسوک از  پشت دستاش رو دور گردن جیمین تهیونگ که در حال حرف زدن بودن حلقه کرد
-دو کله پوک من چطورن
-هیونگ اومدی؟
-نه تو راهم پنج دقیقه دیگه میرسم
و بعد خنده ی کموچیکی کرد و دو تا دونسنگ هم همراهش خنددین اما خنده ی جیمین با دیدن اشخاص پشت هوسوک از بین رفت و جاشو به اخم داد وقتی همه پیشت میز جاگیر شدن جیمین اولین نفر به حرف اومد
-یونگی هیونگ اینجا چیکار میکنی
لحنش دوستانه یا حتی عادی نبود ،خشک و خشن تعریف مناسبی برای اون لحن بود
-جیمین میتونم بات تنها حرف بزنم؟
-علاقه ای ندارم
-اونا چشونه
این جمله ای بود  که هوسوک به ارومی داخل گوش کوک زمزمه کرد
-ی دعوای کچیک کردن البته بخوام دقیق تر باشم جیمین یونگی رو دعوا کرد
-واسه چی
کوک نمیدونست گفتن دلیل اون جدایی کار خوبیه یا نه ولی با فکر اینکه مسعله به شدت به هوسوک مربوطه تصمیم گرفت بهش بگه
-سر تو
-چی؟
-چیم لطفا
-گفتم که علاقه ای به صحبت خصوصی ندارم ،بچه ها من فردا کلاس دارم زودتر میرم ،خوش بگذره
-جیمینی
صدای هوسوک جیمین رو از برداشتن قدم بعدی منع کرد
-بله
-منم باهات میام
جیمین خنده ای کرد سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد
-ولی هوسوک..
-هیونگ صبور باش برمیگردن
حرف کوک باعث خورده شدن جمله یونگی شد

-چیم نمیگی چیشده؟
-چیزی نشده هیونگ گفتم که فردا کلاس دارم
-جوجه فردا تعطیله و ما عملا یک ربعه رسیدیم
-اوه ،خب چیزه
-نگام کن
جیمین نگاهش رو از کف سنگ فرش شده جلوی رستوران گرفت و به چشمای خندون هیونگش داد
-برام تعریف کن
و جیمین کی بود بود بتونه جلوی اون نگاه اون لحن و دستایی که بازوهش رو گرفته بود وایسه
-خب ،اون روز که بیمارستان بودین...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خماریییی
عرضم ب حضورتون یک عدد پارت نصف شبی داریم که البته آخرین جائیه که من نوشتم
و ی مدت دوباره طول میکشه تا بنویسم
میدنین؟؟نوشتن خیلی سخته
به پارت عشق بورزید و دوسش داشته باشید
انیونگ

Life again Love again not you againWhere stories live. Discover now