sisson three episode one : danger

132 29 24
                                    

~~~one week later~~~

هوسوک بی حوصله کتابا و کیفش رو روی تخت پرت کرد و رو زمین ولو شد
اعصابش لحظه به لحظه بیشتر خورد میشد
دلش میخواس برگرده به اون دورانی که بدون نگرانی دنبال کارای شیوون بود
پس چرا الان نمیتونست این کارو برای نامجون بکنه
از اون‌ روزی که نامجون بهش اجازه وارد شدن به پرونده رو نداد دیگ دنبالش نرفت تا وقتی فهمید نامجون بدون هیچ خبری رفته تو باند پرنس جی
این ترسوندش
و هزار جور فکر و خیال تو سرش پروروش میداد
اگ بلایی سرش بیاد
اگ لو بره
اگ یه وقت گیر شیوون یا سانگ جه بیوفته چی
اگ گیر بیوفته و تکه تکه کننش و اعضای بدنش رو قاچاق کنن چی
اینا حرفا و فکرایی بود که هوسوک مدام این چند روز تو ذهنش رو تخته می‌ نوشت
ولی با به صدا در اومدن زنگ در این افکار لحظه ای ناپدید شد
با فکر اینکه مینگیو باشه داد زد
-اومدم گیو
در‌ رو باز کرد ولی کسی که پشت در بود مینگیو نبود
-اوه، یونگیا اینجا چیکار میکنی
-آدرس خونت رو از مینگیو گرفتم به پیامام و تماسام جواب نمیدادی نگرانت شدم
-ببخشيد گوشیم سایلنت بود. بیا تو ،ببخشید اینجا یکم به هم ریختس به دلایلی...
-مشکلی نیست اتاق منم همینجوریه
-ها ها ها فکر کنم اره
لحن هوسوک به صورت خیلی ضایع ای از حال بدش خبر میداد
مدتی سکوت بینشون اقامت داشت که با حرف یونگی اقامتش رو تموم کرد
-هوسوک اومدم در مورد موضوعی باهات حرف بزنم
-چه موضوعی
-راستش نمیدونم اون دو تا جوجه چه فکری کردن که مارو مجبور کردن با هم قرار بزاریم
من راسش یکی رو دوس دارم و خب نمیخوام با کنار اون بودن به تو خیانت کنم پس نظرت چیه جدا شیم به هر حال که عشقی بینمون نبوده
-اوه‌ یونگی ببخشید من اصلا حواسم به این رابطه نبود منم راسش تو رو بیشتر یه دوست میبینم تا یه پارتنر
-پس جدا میشیم؟
-اره، ولی یه شرط داره
-هر شرطی بگی قبوله
-هنوزم باهم د‌وست باشیم
-معلومه که دوستیم احمق
-خوبه پس
-من دیگ میرم
-باشه فعلا، مواظب خودت باش
-اوهوم توهم همینطور فعلا
یونگی تو مسیرش به سمت در لحظه ای ایستاد
-امممم هوسوک
-بله
-تو..تو حالت خوبه
-معلومه که خوبم چطور
-یکم گرفته به نظر میای زیر چشمات سیاه شده فک کردم اتفاقی افتاده
-نه چیزی نیس خیالت راحت
هوسوک نگفت که چقدر نگران نامجونه نمیخواست این رابطه با غم تموم شه
-اها پس چیزی نیس
-نچ نیس
-اوکی بعدا میبینمت
-اره

یونگی و هوسوک بعد از اون روز صمیمیتشون بیشتر شد
جیمین و تهیونگ وقتی فهمیدن اونا از هم جدا شدن هیچ عکس العملی نشون ندادن
البته جلوی هوسوک و یونگی عکس العملی نشون ندادن
بماند که چقدر پشت سرشون اونا رو به رگباری از عجیب ترین و جدید ترین فحشای دنیا بسته بودن
نه ماه از جداییشون می‌گذشت
جونگکوک برگشته بود و حالا هر سه تاشون سه تا هیونگاشون رو انقدر اذیت می‌کردند که پسرای بزرگتر دست به فروش اونا زده بودن
هوسوک و یونگی به شدت باهم صمیمی شده بودن
همه کار هاشون رو باهم انجام میدادن حتی برای آب خوردن هم به هم زنگ می‌زدند و این باعث نگرانی و عصبانیت معشوقه یونگی، لی یون سول میشد
هوسوک هنوزم دلشوره ی نامجون رو داشت و به شدت دلش براش تنگ شده بود و تنها کسی که از این موضوع اطلاع داشت مینگیو بود
ناگفته نماند که مینگیو هم درگیری های خودشو داشت و از طرفی کم توجهی های هوسوک بهش اضافه شده بود
نامجون برنگشته بود و هوسوک هیچ خبری ازش نداشت
دیگه صبری براش نمونده بود باید خودش دست به کار میشد
شایدم باید از یه رفیق قدیمی کمک می‌گرفت
کیم هان سو

کلاهشو رو سرش گذاشت ماسکش رو زد و به سمت بار فیدل حرکت کرد
ساعت هشت بود
بار این موقع زیاد شلوغ نبود پس وقت خوبی برای تحقیقات هوسوک بود
به سمت پله های بار رفت و خودش رو به در اصلی بار رسوند
کارت شناساییش با عنوان کیم هان سو رو نشون داد
هوسوک با خودش فکر کرد احتمالا بقیه هنوز نفهمیدن وقتی معشوقه پارک شیوون رفته کیم هان سو هم رفته چون اون دو تا غولی که لب در بودن تا به کارت شناساییش نگاه کردن تعظیم بلند مدتی کردن و درو براش باز کردن

وقت رو تلف نکرد به سمت گوشه ی بار رفت
همونجایی که سانگ جه بود
ولی اونجا نبود
هوسوک جدا خیلی تعجب کرد
-دنبال من میگردی مرد جوان ؟
به پشت سرش نگاهی کرد
-اوه سانگ جه شی فکر کردم نیسی
-رفته بودم سرویس
به صندلی اشاره ای کرد گفت
-بشین، چیزی شده اومدی؟
-معلومه که شده بیکار که نیس بیام اینجا
با لحن خشک و جدی گفت
-خب می‌شنوم
-کیم سوکجین
-هان؟
-مگ اسم پرنس جی رو نمیخواستی؟
-اسمش سوکجینه؟
-مثل اینکه
-خیلی دوست دارم روش کارت رو بدونم
-هان؟
-چجوری اسمشو پیدا کردی در حالی که منی که باهاش کار کردم اسمشو نمیدونسم
-من کیم هان سوام ،دست راست پارک شیوون مدتی برای کاری به فرانسه رفته بودم وقتی برگشتم فهمیدم جناب پارک معامله‌ی بزرگی رو باختن از همون روزی که فهمیدم دنبال پرنس جی افتادم
هوسوک فکر نمی‌کرد گفتن همچین دروغی دردسر ساز بشه
-تو ..تو ..همون هان سویی؟؟
-مگ چند تا هان سو تو دنیا هست
-قربان لطفا لحن من رو ببخشید اگه میدونستم شمایین مؤدب تر حرف میزدم
هوسوک پوزخندی زد
-بگذریم
-جسارتا قربان این همه راه نیومدین اینجا که فقد اسم به من بدین درسته؟
-خوبه که میفهمی، میخوام برم تو باند پرنس جی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
فصل سوم شروع شد😄
اره دیگ الان هوسوک میخواد بره تو باند جینی
و الان ی اپیزود دیگ پابلیش میکنم
شایدم دو تا😊
ووت و کامنت یادتون نره گایز
و همینطور استریم آهنگ جدید فراموش نکند
🐱موچ بهتون

Life again Love again not you againWhere stories live. Discover now