sisson two episode three : Phoenix

146 33 22
                                    

~~~in the next day morning~~~

هوسوک با سردرد کمرنگی از خواب بیدار شد و با قرص های روی عسلی مواجه شد
قرص و یاداشت رو برداشت و نگاهی بهش انداخت
~هوسوک طرز مصرف قرصا رو برات پشتشون نوشتم پس به درستی رعایتش کن و گرنه رو سرت اوار میشم
هوسوک خنده ای کرد و ادامه ی یاداشت رو خوند
در ضمن ممنون بابت امشب ،شب خوبی بود البته به غیر از داستانت...
باید رو پرونده پرنس جی کار کنم و خب احتمالا سرم شلوغ باشه و تماسی جواب ندم ولی هر و وقتم ازاد بود میام بقیشو بهم بگی
اگ کار مهمی داشتی به دفتر زنگ بزن~

هوسوک میخواس دوباره به تختش برگرده ولی با یادآوری اینکه امروز دانشگاه داره از تصمیمش منصرف شد

به سختی به سمت کمدش رفت و یه جین مشکی با تیشرت سفید و سویشرت مورد علاقش پوشید و به سمت در رفت

نگاهی به قرصا انداخت و به سمتشون رفت
هرکدوم که نیاز بود خورد و از خانه زد بیرون

روبه روی دانشگاه‌ پیاده شد و به سمت محوطه رفت
اولین چیزی که توجهشو جلب کرد پسری بود که داشت به چهار تا گربه غذا میداد
بی توجه بهش راهشو ادامه داد ولی وقتی صورت پسر رو دید توجهش کامل روی پسر رفت
به سمت پسر رفت

پسرم از جاش بلند شده بود و داشت حرکت می‌کرد
هوسوک با حرکتی روی کول پسر پرید و گفت
-یونگیییی
یونگی با صدای شاد هوسوک از شک بیرون اومد و به سمتش برگشت
-هوسوککککک

جفتشون به گرمی با هم دست دادن
-کجا بودی پسر خیلی وقته ندیدمت ،گوانگجو خوش گذشت؟ رفیقت جونگکوک کجاس
-هوسوک اروم اروم بپرس
-اوکی اوکی
-اره بد نبود میخواستم این ترم رو تموم کنم بعد بیام ولی خب نشد که البته کوک تصمیم گرفت بیشتر بمونه تا بتونه چند تا از اقوامش رو ببینه
-اوه حیف شد میخواستم باهاش آشنا شم
-هی بیخیال بلخره برمیگرده
هوسوک خنده ای آزاد کرد و گفت
-میدونم میدونم
-بیا بریم داره دیر میشه
یونگی هم یکی از دوستای هوسوک

آخرین پروژه ای که یونگی تو سئول داشت با هوسوک بود و خب همین سبب آشناییشون شد و از اون روز به بعد بیشتر باهم رفت و آمد داشتن

یونگی و هوسوک باهم وارد کلاسشون شدن و با ورودشون پارک جیمین بود که از کول یونگی بالا می‌رفت
-چیمیییی کمرم شکستتتت
-ببخشید ببخشید خیلی خوشحالم برگشتی

یونگی لبخند لثه ای زد موهای جیمین رو به هم ریخت

-تو اینجا چیکار میکنی مگه الان کلاس نداری
-استادم مریض شده و نمیاد
-بازم باید تو کلاس خودت باشی نه اینجا
-بیخیال مین
جیمین به طور تصادفی نگاهش به هوسوک خورد
-یونگ این کیه
-هوسوک، جانگ هوسوک .قبل از رفتنم باهم دوست بودیم و اکثر مواقع باهم بودیم چون شما سه تا کله پوک سرتون شلوغ بود
-اوووو ،اره اون مدت رو یادمه وقت سر خاروندنم نداشتیم

روبه هوسوک کرد با اندک احترام گفت
-پارک جیمین هستم میدونم که از دیدنم خوشحالی
هوسوک از طنز جیمین خنده ای کرد و گفت
-خوبه که میدونی، منم جانگ هوسوکم
-بله میدونم
-خیلی چیزا میدونی پارک
-yes I'm Einstein you know?
(بله من انیشتینم میدونی؟)
-مین یونگی این رفیقت خیلی بامزس
-درسته مستر جانگ
-قصد فروششو نداری؟
-فروش؟؟؟چرا که نه به نظرم خوب فروش بری چیمی
-مین خبیس حق نداری منو بفروشی

یونگی دوباره از خنده‌ لثه ایش رو نمایی کرد و گفت
-درسته درسته اون موقع دیگ کسی نیس که بهش بخندم
-میننننننن
مسیر در تا صندلی رو با سر به سر گذاشتن جیمین توسط یونگی گذروندن

-اووووو کیم مینگیو خبریه انقد به خودت رسیدی؟
با صدای هوسوک یونگی جیمین و بقیه به سمت مینگیو نگاهی انداختن
حق با هوسوک بود
مینگیو فوق العاده جذاب و هات شده بود

-جانگ ازت میخوام که دهنتو ببندی آبرومو بردی
-درسته درسته تو یه تاپ جذاب و سرد و خشنی
مینگیو که به صندلی هوسوک رسیده بود شونه ی هوسوک رو گرفت و فشار محکمی داد و کنار گوشش زمزمه ای کرد
-جفتمون خوب میدونیم که من گی نیسم جانگ هوسوک ولی میدونی که چقدر چالش پذیرم پس سعی نکن منو به چالش بکشی

هوسوک که از لحن سکسی مینگیو مور مور شده بود و در حال تحلیل حرفاش بود با حرف یونگی از اون حالت در اومد

-هی کیم مینگیو کاری به رفیق من نداشته باش
-شما؟
هوسوک کلا چن دقیقه پیش رو فراموش کرده بود با ذوق بلند شد و رو به مینگیو گفت
-اوه گیو این مین یونگیه و اونم پارک جیمین ، اون یه انیشتینه
-انیشتین؟؟؟
-بعدا بهت میگم، بهشون سلام کن
-عاممم سلام من کیم سانگ مینگیو هستم میتونید گیو صدام کنید
-از اون همه اسم و فامیلی فقد گیو؟؟
-مشکلی هست؟؟
-اوه نه نه فقد یکم خیلی خلاصش کردی
-جیمین شی بیخیال اسم گیو شو فقد صداش کن

دهن جیمین برای لحظه ای باز شد ولی وقتی اسمشو نزدیک در شنید دهنش رو بست و به در نگاهی انداخت
پسری نفس نفس کنان اسمشو صدا می‌زد و حروف کلمات نامفهومی میگفت
جیمین نمیفهمید اون پسر چی میگه پس ترجیح داد اول ساکتش کنه بعد به حرفاش گوش بده

-کیم تهونگگگگگگ ،مث آدم بگو چیشد
-اومدددد
-کی
-مون چا اون
-وات ده فاخخخخخ مگه مریض نبودددد

-با آمبولانس ارودنش
-چییییی
-بدوووو چیم چیم
جیمین با یه حرکت از روی میز پرید و به سمت در دویید ‌و از کلاس خارج شد
یونگی که خندش گرفته بود رو به هوسوک ،قبل از اینکه چیزی بپرسه گفت
-اسمش تهیونگه ،دوسته جیمین و کوک
-چه جذاب بود
-ته ته اس دیگه
با اومدم استاد به کلاس پسرا بحثشون رو فیصله دادن و به جو اصلی کلاس برگشتن

-پوففففف بلخره تموم شد
-ببخشید من باید زود برم با یکی قرار دارم
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب امتحانا شروع شده قبل از هر چیز بگم ممکنه یکی دو روز بعد از روزای اپ  ،بزارم ولی حتما میزارم
امممم همین دیگه
امیدوارم امتحانتون رو عالی بدین🐱

Life again Love again not you againWhere stories live. Discover now