sisson four episode four : start game

127 22 34
                                    

-حتی اگه بمیرمم نمیزارم نامجون چیزیش بشه
هوسوک به سمت مکانی که پسر بچه راهنماییش کرده بود رفت
.
.
با برداشتن وسایل هاش که شامل یه سیم کارت و موبایل و البته کاغذی حاوی آدرس اون سوله بود در کمد رو بست
نگاهی به ساعتش کردش
-نه و ربع ،نیم ساعتم طول میکشه تا برسم ،خوبه تا قبل از نیمه شب اونجام
به سرعت سمت جایی که ماشینش رو پارک کرده بود رفت
.
.
با ورودش به سوله متوجه خالی بودنش شد
ترسی تو دلش ریشه انداخت ولی با فکر اینکه یه سری خلافکار که برای انجام خلاف دور هم جمع شدن نمیان دقیقا جایی وایسن که کاملا تو مرکز دیده ،آرامش سابق رو به دست اورد
کمی این ور و اون ور رو گشت تا بلخره دری رو پیدا کرد که از پشتش صدای همهمه ریزی شنیده میشد
اروم درو باز کرد و به داخل حرکت کرد
-تو کی هستی
اولین نفر بعد از دیدنش مورد توجه قرارش داد
با صدای بمی نسبت به صدای عادیش اسمی که زمانی زیاد ازش استفاده میکرد رو به زبون اورد
-کیم هان سو
هوسوک از بدو ورود به سوله نقاب سردش رو گذاشته بود ناسلامتی یه زمانی دستیار بزرگترین خلاف کار بود نباید ابهتش رو از بین می‌برد
کلماتی رو تو ذهنش دیکته می‌کرد
با کسی رفیق نمیشی
کوتاه و مختصر حرف میزنی
زیاد به کسی خیره نمیشی
سوال پرسیدن ممنوع
تو با تجربه ای نیازی به راهنمایی های بقیه نداری
و هزاران جمله ی دیگه
-اوه پس امروز میزبان مشاور اعظم پارکیم ،خوبه خوبه بیا اینجا کنار بقیه
هوسوک سری تکون داد و دست به جیب سمت بقیه رفت
-خب یه بار دیگه میگم ،بفهمم غلط اضافه کردین خودم لوتون میدم اصنم مهم نیست کی هستین
هوسوک خوب متوجه شده بود که منظور اون مرد کسی جز خودش نیست
-دوم اینکه هر هفته اطلاعاتی که به دست اوردین رو باهم رد و بدل میکنید
سه ،شما وقتی رفتین اونجا هیچکس رو نمیشناسین حتی خودتون رو البته بعضیا خیلی تو چشمن ،هرکی خودشو نشناسه ایشون رو حتما میشناسه
هوسوک همچنان مورد تهاجم کنایه های مرد رو به روش قرار داشت
-از همین در برین تو ون بشینید اول دو نفر برن بعد کم کم بقیه رم میفرستیم ،کی اول میره؟
هوسوک قدمی جلو گذشت و بدون توجه به شخص دوم و اون مرد به سمت در خروجی رفت
با نشستن داخل ون متوجه نفر دوم شد
عجیب بود که هوسوک زودتر حرکت کرده بود ولی این بچه از قبل اینجا بوده
راننده استارت زد و به مقصد مورد نظرش حرکت کرد
هوسوک نگاهی به پسره رو به روش انداخت
"زیادی برای این کارا جوونه ،و البته خیلی کیوت"
-هی تو
-با..با منین؟
-هوم
-ب..بله
-فکر نمیکنی خیلی واسه این گه کاریا جوونی؟چند سالته؟واس چی اینجایی
هوسوک رسما هر چیزی که مغزش دیکته کرده بود به باسن مبارکش گرفته و نقشه دوستیش رو چیند
تقصیر خودش نبود اون دیگه هوسوک سه سال پیش نیست نمیتونست مثل یک خلافکار کار کنه
-عاممم من..من سانها هسم ..نوزده سالمه..اینجام چون ..چون ..دنبال شخص خاصی میگردم
-خیلی بچه ای هنوز ،دنبال کی میگردی
-هیونگم..اون پنج ساله..که رفته...اون موقع بچه بودم..نمیتونستم برم دنبالش ولی الان ..
-نگو که امروز تولدته و به محض نوزده ساله شدن اومدی اینجا
پسر سری تکون داد و هوسوک با دهنی باز بهش خیره شد
-خیلی احمقی
-خودتون.. اینجا چیکار میکنید
-منم مثل تو ،دنبال کسی میگردم
پسر دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه ولی هوسوک قبل از اون فکرش رو خوند و به حرف اومد
-من بیست و شش سالمه و قبلا تجربه اینکارا رو داشتم پس دهنتو ببند
پسر خنده ای کرد و این بار با لحن شادی حرف زد
-من که چیزی نگفتم هیونگ
-مشخص بود چی میخواستی بگی ،در ضمن دور ور خودم بمون میترسم نرسیده به هیونگت از دست بری
-ینی شما دارین ازم محافظت میکنی؟
-هوم اره ،باورش سخته؟
پسر دوباره خنده ای کرد و ادامه داد
-وقتی اومدین داخل اون اتاقه فکر کردم چقد ترسناک و وحشی هستین ولی شما خیلی مهربون و گوگولی هستین، نقابتون رو بردارید
-بچه جون اگه اینجا تیکه تیکه ات نمیکنم به خاطر این نیست که وحشی نیستم
به خاطر اینه که توام طرف منی ،نمیتونم هم تیمیمو بکشم باور کن اگه از افراد جی بودی نرسیده به ون مرده بودی
سانها نگاهی با تعجب به هوسوک انداخت و سرشو پایین گرفت
حدود بیست دقیقه بود که تو راه بودن ولی همچنان اثری از نزدیک شدن نمی‌دیدند
هوسوک کم کم داشت شک می‌کرد
-جناب کی میرسیم
راننده نگاهی از اینه به هوسوک انداخت
-خیلی مشتاقی
-چرا که نه
-عشق خطری؟
-شاید ،کسی چه میدونه
با جوابای سربالا راننده رو میپیچوند
مرد تو همون حالت پوزخندی زد و ادامه داد
-یکم دیگه به معشوقت میرسونمت
هنوز مدت زیادی از تموم شدن مکالمش با راننده نگذشته بود که صدای پسرک جوونی که خودشو سانها معرفی کرده بود به گوشش رسید
-هیونگ تو واقعا قبلا خلافکار بودی؟
هوسوک نگاهشو از بیرون گرفت با چهره ای خشک به پسر داد
-باورش سخته؟
-اره ،اصلا فیستون به این کارا نمیخوره
هوسوک دست به سینه شد و بیشتر سمت پسر مایل شد
-پس به چی میخوره
-هیونگ اگه بگم نمیکشیم؟
-کجای دنیا دیدی کسی رو به خاطر چند تا کلمه بکشن؟
-پس ..شبیه این پسرای مظلوم و نمونه دانشگاه میمونید که همه می‌خوان باهاش دوست بشن چون خیلی کیوت و مهربونه
هوسوک بعد از پردازش حرف سانها قهقه بلندی سر داد و انقد ادامه داد که اشک از چشماش سرازیر شد
نگاهش رو به سانها داد و با صدایی که همچنان ته خنده داخلش لونه کرده بود گقت
-ببخشید ببخشید یه لحظه کارام اومد جلو چشمم
-هیونگ تو آدمم کشتی؟
-هوم معلومه
نگاه پسر رنگ غم گرفت و ۵ب لحن آرومتری نسبت به قبل ادامه داد
-کاش خلافکار نبودی هیونگ ،کاش همون چیزی بودی که بهت گفتم کاش هیونگم به جای اینکه به عنوان خلافکار معروف باشه به عنوان پسر خوشتیپ مدرسه معروف می‌بود کاش یه زندگی عادی داشتم..کاش..
هق هق پسر اجازه پیشروی کردن در مورد خواسته هاش رو نداد
اگه هوسوک سه سال پیش اونجا بود در جا ظربه ای به سانها میزد تا ساکت بشه ولی این هوسوک کجا و اون یکی کجا
-هی بچه اروم باش ،هیونگتو برمیگردونیم در ضمن فکر نمیکنم هیونگت از من خوشتیپ تر باشه که بخواد لقبمو ازم بگیره
سانها اروم با اسینای گشادش اشکاشو پاک کرد و با صدای گرفتش شروع کرد
-چرا خیرم هیونگم خیلی خوشتیپه ،توام خیلی خوشگل و جذابی ولی هیونگ من بهتره
هوسوک نیشخندی زد و بحث رو ادامه نداد
-اسم هیونگت چیه
-سوکجین..کیم سوکجین
نگاه هوسوک داشت رنگ تعجب میگرفت که جلوش گرفته شد ،هوسوک میخواست واکنشی در مورد اینکه اون رو میشناسه نشون بده ولی نباید اون پسر می‌فهمید برادرش یکی از بزرگترین خلافکاراس
-هوم حتما پادویی چیزیه اسمشو تاحالا نشنیدم
-نخیرم هیونگ من..
-بچه داخل این خلاف و خلاف بازیا هرچی مقام کسی پایین تر باشه راحتر میدونه از این گه کاری بیرون بیاد باید کلاتو بندازی هفت اسمون اگه هیونگت کاره ای نباشه
بعد از تموم شدن حرفای هوسوک سانها لبخند کوچیکی زد که هوسوک کاملا دردناک بودنش رو حس کرد
سانها سرشو پایین انداخت و ادامه داد
-میدونی هیونگ ...هیونگ من نرفته بود که پادو بشه ...شک دارم به کم راضی شده باشه
-این دیگه مسئله ایه جدا ولی دعا کن کاره ای نباشه
-من که از خدامه
با رسیدن به ساختمون بزرگی وسط نقطه ای شلوغ و پر رفت و امد از ون پیاده شدن
سانها با شک به ساختمون رو به روش که اسم مِرلان روی دیواره هاش میدرخشید خیره شد
-اینجاس؟
-چیه ؟توقع داشتی مثل این فیلم و داستانا یه عمارت باشه وسط یه نقطه بکر که پرنده پر نمیزنه؟
-حقیقتا اره
-بچه جون یه عمارت بزرگ ،رفت و امد زیاد ،یه مکان کور ،در مقابل با یه ساختمون تجاری ساخت وسایل جانبی موبایل تو یکی از مناطق تجاری ،به نظر
خودت کدوم بیشتر جلب توجه میکنه
-پس ینی این شرکت فقط برا پوششه؟
-مغزت داره کار میکنه
-حرف زدن بسه راه بیوفتید داره دیر میشه
با صدای راننده دست از نگاه کردن به ساختمون بلند روبه روشون کشیدن و به سمت در ورودی حرکت کردن
بعد از ورود به جای اینکه به سمت دفتر مديريت برن به سمت پله ها اظطراری
رفتن
-نمیشد با اسانسور بریم؟
-سانها واقعا احمقی یا خودتو میزنی به احمق بودن ؟
اگه قرار باشه طبقه ها تو مرض دید باشن که دیگه هر خری راحت میتونست بهشون راه پیدا کنه

-میرید طبقه منفی سه از اونجا میپیچید دست راست سه تا در هست با توجه به شماره اخر سیمکارتایی که سانگهون بهتون داده میرید داخل اتاقا شیرفهم شد ؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آقایون داشام راشل برگشته
بعد از مدت هاااا
یک دسامبر پارت گذاشتم امروزم فک کنم یازدهم باشه
خلاصه اینکه اره برگشتم با پارت طولانی 😁
دقت کردین پارتام بلند شده؟
هوسوک دیگه رسما رفتتتتتتتت هیچکسم جلوشو نگرفت
خب خب اینم سوالا خدمت شما جواب بدین خوشحال میشم
1-سانها دروغ میگه یا واقعا برای پیدا کردن هیونگش اومده
2-هوسوک گیر میوفته؟
3-من یه چیز غیر عادی گذاشتم تو این پارت میتونید حدس بزنید چیه؟

خب لازمه که چند تا نکته رو همین الان بگم بهتون
یک اینکه ،سانها جز نقش های کلیدیه پس عکسش رو داخل پارت سوم یا همون کاراکترها میزارم
دوم اینکه هر قسمت چهل پنجاه تا ویو میخوره😍
ولی ده تا ووت داره🙂
سوووو ی نفری میخواد شرط ووت بزاره

⚜vote : 30⚜

Life again Love again not you againजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें