Chapter 5

3.3K 585 266
                                    

-جونگکوک، لطفا در رو باز کن!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-جونگکوک، لطفا در رو باز کن!

تهیونگ در حالی که با مشت روی در می‌کوبید داد زد. کناره‌های دستش کم‌کم قرمز شد و درد گرفت.

-داشتم شوخی می‌کردم، حالا لازم نیست تخت رو با هم شریک بشیم!

تهیونگ دادی زد و به اینکه همسایه‌ها بشنون اهمیتی نداد. تهیونگ نیم ساعت بود که بدون هیچ جوابی در میزد و به این فکر کرد که شاید جونگکوک از پنجره بیرون پریده تا ازش دوری کنه. در حقیقت از اینکه چنین اتفاقی بیفته تعجب نمی‌کرد.

تهیونگ پیشونی‌اش رو به در تکیه داد تا جای دست‌های دردناکش رو بگیره و ازش استفاده کنه تا ضربۀ آرومی به در بزنه. صداش بلندتر و توخالی‌تر بود. بعد گوشش رو به در چسبوند و نفسش رو نگه داشت تا ببینه صدای پا یا تکون‌خوردنی رو می‌شنوه یا نه.

اما تمام چیزی که شنید سکوت بود.

وقتی رهگذری نگاه عجیبی بهش انداخت به طرز ناخوشایندی صاف ایستاد و دست‌هاش رو بالای سرش برد، جوری که انگار در حالی انجام‌ حرکات کششی بود و بعد به اطرافش نگاه کرد تا درگیر به نظر برسه. لحظه‌ای که غریبه از اونجا رفت، برگشت و دوباره در زد، اما این بار ملایم‌تر انجامش داد.

تهیونگ دهنش رو به امید اینکه صداش بهتر منتقل بشه با شکاف در هم‌تراز کرد و با صدای بلندی شروع به زمزمه کرد.

-میشه حداقل بیبی‌ام پس بدی؟ من واقعا باید تمرین کنم!

تهیونگ گفت.

برای مدتی چیزی جز سکوت ادامه نداشت و تهیونگ چند ثانیۀ دیگه منتظر موند، بعد آهی از شکستش کشید و باور کرد که پسر کوچیکتر یه راه فراری پیدا کرده، اما قبل از اینکه بچرخه و اونجا رو ترک کنه، در باز شد و تهیونگ با تعجب عقب رفت.

تهیونگ وقتی جونگکوک سرش رو از در بیرون آورد خوشحال شد.

-بالاخره... من...

جونگکوک بدون هیچ تردیدی ساکسیفون رو توی دست‌های تهیونگ انداخت و جمله‌اش رو قطع کرد.

کلمات تهیونگ در حالی که تلاش می‌کرد تا سازش رو توی دست‌هاش نگه داره از بین رفت. به ساکسیفون نگاه کرد، با حالت پوچی بهش پلک زد و بعد به جونگکوک نگاه کرد. جونگکوک نگاه عصبانی‌ای بهش انداخت و بعد سرش رو داخل اتاق برد و سعی کرد دوباره در رو ببنده، اما تهیونگ این دفعه سریع‌تر بود و پاش رو بین چارچوب در گذاشت.

Fall Asleep  [KookV]On viuen les histories. Descobreix ara