هایییی
خب من اومدم با یه داستان دیگه
این داستان رو حدودا یک سال و نیم پیش به مناسبت سالگرد پیجم استارتش رو زدم و قرار بود فقط یه لانگ شات کوچیک باشه، اما دلم نیومد زود جمع و جورش کنم و برای همین طولانی تر شد ಥ‿ಥ
خب از همین اول شیپ ها و وارنینگ های داستان رو براتون بگم.
داستان دوتا شیپ داره:
شیپ اول ثورکیه (که طبق معمولِ داستان های من برادر نیستند)
و شیپ دوم هم ایرون ویدو (تونی و ناتاشا)
داستان همینطوری که از اسم و کاورش مشخصه تم هیستوریکال داره
ولی زیاد قرار نیست خشک و جدی باشه.
در اصل این داستان بین تمام نوشته های من آروم ترین و کیوت ترین داستانه ಥ‿ಥ
چون که به خاطر سالگرد پیج بود، میخواستم خیلی بچه ها رو اذیت نکنم و یه چیز کیوت و آروم تحویلشون بدم 😂
البته داستان پارت های انگست هم داره و اینطوری نیست که تمام داستان فلاف باشه؛ ولی به نسبت باقی نوشته های من بدبختی و غم کمتری داره. 😂
طوری که لوکی توی این داستان نشون داده شده یکمی خاصه و ممکنه سلیقه‌ی هر کسی نباشه؛ برای همین با صلاحدید خودتون داستان رو شروع کنید.
داستان از هردوتا کاپل اسمات داره (یعنی یه اسمات استریت داریم و یه اسمات گی)
پارت های اسمات رو جدا می‌نویسم و بالای هر کدومشون وارنینگ میزنم که اگه دوست ندارید نخونیدشون
دیگه فکر میکنم همه چیز رو گفتم
ولی اگه سوالی دارید ازم توی کامنت ها بپرسید تا جواب بدم.
YOU ARE READING
he is the Princess (Thorki, Completed)
Historical Fictionحس میکرد که توی بهشت قرار داره. حتی اگه همین لحظه جونش رو میگرفتند، هیچ شکایتی نداشت. دوست داشت همه چیز همین جا تموم بشه. میان بازوهای پر قدرت پرنس و لبهای گرمش. مطمئن بود که نمیتونه دوری ای که قرار بود تجربه کنه رو تاب بیاره. از همون لحظه ی برخورد...
