for your smile

1.6K 359 144
                                        

سلام سلام
فازی اییییییییز هیر😁😁😁
شرمنده واتپد قاطی داشت حسابییی
در نتیجه یه کوچولو دیر شد.
سپ هارت خیلی هاتون پارت قلب اکلیلی شد گفتم این پارت رو هم تقدیمتون کنم.
کامنت های پارت بعد ترکووند،این پارت رو هم بترکونید.
که اگر بترکونید پارت بعد من میترکونمتون.😂
خلاصه دوستون دارم
فیکو به دوست هاتونم معرفی کنید،فازی همه جاا در حال تبلیغ است
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫

Faezeh Rj:
آلفا و بتا پشت میز  غذاخوری پیر زنی تنها در نزدیکی گیسانگ خانه ی نفرین شده نشسته بودند و سوپ خوش طعمی که بخار خوش بویش در هوا پخش شده بود میخوردند.هر کس رد میشد،ابدا باور نمیکرد که یکی از آن ها برادر بزرگتر پادشاه جدید و دیگری پسر پادشاه سابق و برادر ملکه ی اجباری کشور شیلا است،که دارند در صلح کامل غذا میخوردند و معاشرت میکردند.

آثار شراب هایی که خورده بودند هنوز در لحن های کشیده و کلماتشان به چشم می خورد،اما سوپ هم اندکی از خماریشان کم کرده بود.

هر دو کلاه های روی سرشان را بر روی نیمکتی که بر  روی آن نشسته بودند قرارداده بودند.

_جیهوپ شی ولی من عمیقا تعجب کردم که شنیدم شما بازرس ویژه ی قصر هستید،بازرس های ویژه ابدا تو گیسانگ خونه ها پیداشون نمیشه،قوانین قصر سخت گیرانه اس،از طرفی اونها همسر هاشون رو از اشراف انتخاب میکنند،تا قبل از ازدواج خودشون رو به اشراف سرخوش آویزون اینجور جاها نشون نمیدند
خنده ای سرخوش کرد،جوری که انگار نه انگار یک شاهزاده ی فراری است که در نقطه به نقطه ی این کشور یک بی عرضه است که حکومت را رها کرده است.طوری که انگار اصلا در باغ نیست،یک انسان سطحی و بیچاره

+اگر انقدر جای بدیه پس تو اونجا چیکار میکردی آلفای موافق خاندان سلطنتی،بعدم تو از کجا فهمیدی که من ازدواج نکرده ام؟

جیهوپ ابرویی بالا انداخته بود و با دقت به حرکات شوگا نگاه میکرد،او به وضوح فریاد آلفای روبرو را هنگام دفاع از شاهزادگان شنیده بود،هر گونه اخطاری برای او مهم بود،او نمیخواست بار دیگر مادرش را برای انجام ندادن وظایفش ناامید کند.

از طرفی آلفای روبرو عجیب به نظر می رسید،آلفایی که با یک بتا رسمی حرف بزند آلفای عجیبی است.
شوگا اما هیچگاه اهل وقت گذرانی های این سبکی نبود،او به دنبال یکی از اشراف برای پیدا کردن چند کتاب نایاب و ممنوعه بود.همچنین خبر گرفتن از دو برادر امگایش.

_من گفتم جای بدیه؟من فقط گفتم قوانین قصر اجازه ی خوشگذرونی رو به بازرس ها نمیده جیهوپ شی،قصر حسابی بهم ریخته اس شرایط حتی بدتر از قبل هم باید باشه.اما اینکه ازدواج کردید یا نکردید،رو در واقع یه دستی زدم.شایدم آرزومو بهتون گفتم
هوسوک انگار که راهی برای خالی کردن افکار درهم خودش یافته باشه،شروع به حرف زدن کرد.

💜💫💮moge💮💫💜Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora