سلام به همه ی موگه های من
خیی دلم برای این فیک تنگ بود و شما هم منتظر افتر استوری
بچه ها این اولین و تنها افتر استوری که اینجا آپ میشه
۳ تا افتر استوری دیگه داریم که اون ها توی دیلیم آپ میشن
نکته بعد اینه که به زودی یه فیکشن امگاورس کوکمین جدید خواهیم داشت، به زودی خبرشو بهتون میدم...
اون فیکشن یه کوکمین فوق کیوته
کیم فمیلی دو هم ۳ پارتش حاضره هر وقت این واتپد اجازه بده آپ میشه
دیگه پر حرفی نمیکنم و با این پارت تنهاتون میزارم
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
_ایسول همونجا وایسا...
نمی دانست چندمین بار است که این را تکرار میکند، پسرک بی توجه می دوید و دور و دور تر می شد، جیمین توان بیشتر دویدن نداشت، نفس نفس زد و بر روی زانو هایش نشست. با وجود پسری به بازیگوشی ایسول دیگر جایی برای نگرانی های گذشته اش مبنی بر کثیف نشدن پایین لباس هایش وجود نداشت.
دامن سفید لباسش گلی بود...
_آپا حالت خوبه؟
صدای میسو از دور به همراه صدای قدم های کوچکش به گوش رسید، جیمین بغضش را پنهان کرد، پهلو ها و شکمش درد می کرد.
_میسو عزیزم من خوبم.
_اما لبهات خشک شده آپا ایسول چیزیش نمی شه، یکم می دوئه بعد خسته میشه و میاد، نباید خودتو به خاطرش اذیت کنی...
جیمین نفسش اندکی جا آمده بود، لبخندش را برای اطمینان دخترک گسترده تر کرد. لبخندش خیال دخترک را آرام نکرد، شاید چون باهوش تر از این حرف ها بود، ولی با این حال نمیشد از زیبایی آن هم گذشت.
_ایسول تمام این کار هارو از روی حسادت میکنه، دلم نمی خواد ناراحت باشه... اما تازگی انگار با من سر لج داره، همش اذیتم میکنه، بغلم نمیاد، باهام حرف نمی زنه...
میسو هر دو دستش را بر روی گونه ی جیمین گذاشت، با محبت به چشم هایش خیره شد...
_ایسول یه بچه ی احمقِ
جیمین با اعتراض اخم کرد و این خنده ی دخترک ۶ ساله را بیشتر کرد. جیمین بلند شد، در باغ تنها آن ها بودند... جیمین اندکی زمان برای خودشان خریده بود تا با ایسول حرف بزند. میسو را هم با خود آورده بود، مثل همیشه که او جزوی از این خانواده بود، دخترک آنقدر خو گرفته بود که حتی ذره ای غریبی در وجودش پیدا نمی شد، او یک خانواده ی کامل برای خودش داشت، آپایش، پدرش، هر دو عمویش...
البته که منظور از پدر نامجون نبود.
میسو، دست جیمین را گرفت.
جیمین، لبخندش را از صورتش پاک نکرد، باید به پسرکش می فهماند که یک بچه ی جدید چیزی نیست که آن ها را از هم جدا کند یا محبت جیمین را نسبت به او کم کند. در تمام این مشکلات انگار ایسول مشکلی با جونگکوک نداشت، این چیزی بود که جیمین را بیشتر از همه آزار می داد.
YOU ARE READING
💜💫💮moge💮💫💜
Fanfiction+خواجه ایم،موگه ها کجای قصر رشد میکنند؟ _سرورم گیاهی به نام موگه در قصر رشد نمیکند +آه،فراموش کردم شما بهش میگید زنبق،زنبق دره ،توی دشت های زادگاهم بهار ها پر میشد از این گل. _سرورم ،متاسفم در قصر باغی از زنبق نداریم تنها یک شاخه وجود دارد اون هم به...
