MY EX HUSBAND [Vkook]

2

وارد خونه کوچیکی که خریده بودم شدن
خونه اندازه دونفر بود و امکاناتش خوب بود و تقریبا نو‌ ساخت بود

کوک: من می رم حموم

هوسوک: هوم برو بعد من برم

خونه رو قبلاً چیده بودن ، از توی کشوی لباسا یه هودی بلند با یه شرتک که تا نیم وجب زیر باسنش بود برداشت

حوله اش رو هم برداشت و به سمت حموم رفت ، خیلی حوصله نداشت پس یه دوش یک ربعه گرفت و اومد بیرون

هودی صورتی و شرتک سفیدش رو پوشید و رفت توی سالن ، با بیرون اومدنش از اتاق موسوم بدون حرفی بلند شد و رفت داخل اتاق

هوسوک هم یه هودی ابی بلند و شرتک سفید تا یه وجب زیر باسنش برداشت و رفت حمام و به فاصله یک ربع اومد بیرون

جونگکوک داشت توی تابه گوشت ها رو تفت میداد ، با لبخند به سمتش رفت و از پشت بغلش کرد

چونه اش رو روی شونه ظریف جونگکوک گذاشت ، جونگکوک زیر تابع رو خاموش کرد

بغض کرده بود توی بغل هوسوک چرخید و سرش رو توی گردن هوسوک فرو کرد ، اشک‌ های درشتش شروع به ریختن کرد

هوسوک: گریه کن جونگکوک امشب هر چقدر دلت می خواد گریه کن .... اما از فردا دیگه حق نداری گریه کنی هر چی شد .... هر اتفاقی که افتاد با هم حلش می کنیم من همیشه کنارت می‌مونم

کوک: هوسوکی....هق هق هق

هوسوک: جونم گریه کن بزار خالی بشی

کوک: قول بده .... هق هق .... قول بده پیشم .... هق هق .... می مونی

هوسوک: هوسوکی قول میده عزیزم

و از همون شب زندگی جدیدی رو شروع کردن هم هوسوک هم جونگکوک و هم ......

____________________________

نمی دونست چندمین باریه کن پیک تهیونگ و خودش رو پر می کنه ، حالا اونم از فرشته اش خبر نداشت

هیچ کدوم از فرشته هاشون خبر نداشتن.....

ته: نمی تونم یونگی ..... نمی تونم .... قلبم تیکه تیکست

یونگی: می دونم .... می دونم منم دست کمی از تو ندارم

ته: من براش از عشق کم نذاشتم .... از لحاظ مالی کم نذاشتم .... از هیچی کم نذاشتم پس چرا ؟ چرا رفت

یونگی: به همون دلیلی که فرشته من رفت .... هوسوکم فکر می کنه من تو کار موادم

نگاهی به حاله زاره تهیونگ کرد ، حاله تهیونگ از خودش بدتر بود .... یونگی با هوسوک زندگی نکرده بود و ارتباطشون در حده یه چند تا تماس بود

اما خودش هم وی دونست چقدر اون آنجل کوچولو رو دوست داره اما تهیونگ ؟

تهیونگ با جونگکوک زندگی کرده بود ..... طعم بودنش رو چشیده بود ..... طعم حس کردنش رو ..... طعم خنده هاش ، حرفاش .....