6

2.2K 200 1
                                    

( 5 ماه بعد )

یک عمارت شاهانه ؟! .....

میهمانانی از سراسر کره و آسیا .....

ثروتمندترین شون !!!

بانوانی با لباس ها شب بلند و جواهراتی از زمرد و الماس و یاقوت

و اقایونی با کت و شلوار های خوش دوخت ساعت های گرون قیمت و کفش های واکس زده چرم

کودکانی فارق ای دنیا با لباس های گرون اما راحت و بچگانه

شراب های قرمز و شیرین و الکل های تلخ و بی رنگ ، بهترین شیرنی ها اصیل کره ای

غذاهای لذیذ و دستپخت بهترین آشپز کره و ایتالیا و در آخر خدمتکارانی مطیع و با وقار

محافظ های خبره در هنر های رزمی ، هوش و ذکاوت !!

کم بود ....

همه اینا برای وصف قدرت و ثروتی که تهیونگ به دست آورده بود کم و حقیر بود

الان تهیونگ بزرگتر شده بود .... بی رحم تر شدن بود .... ثروتمند تر شده بود

و در آخر ترس همه ازش بیشتر شده بود ...

در طبقه بالا در حالی که جام شرابش توی دستش بود به مهمون هاش نگاه می کرد

زن ها فراق از هر چیزی با هم از روزمرگی هاشون حرف می زدن اما مردها ؟

تهیونگ ترس رو از همون فاصله دور توی چشم همه مردهای مهمان می دید .... می دید و لذت می برد

اون الان پادشاه بود ...... پادشاه دنیای خودش

دنیای مافیا !!

یونگی: واوووو تبریک می گم

با صدای تنها رفیق وفادارش نگاهش رو از اون ترسو ها گرفت و یونگی داد ، دست هاش رو با اشتیاق باز کرد و برادر قسم خورده اش رو در آغوش گرفت

ته: دلم برات تنگ شده بود مرد تنها

یونگی: تنهاییم به تنهایی تو نمی‌رسه داداش

بوسه ای روی شونه های هم نشوندن و به سمت مبل های راحتی رفتن

دو سه نفر بیشتر بالا نبودن یا بهتر بگیم جرات پیش تهیونگ رو نداشتن

ته: برات پر کنم ؟

یونگی: آره پر کن

جام شراب یونگی رو براش پر کرد ، جام هاشون رو بالا آوردن و بعد از زدنشون بهم « بسلامتی » زمزمه کردن و جام ها رو سر کشیدن

یونگی: شنیدم فردا میری دنبالش؟

ته: یونگی من پدر شدم

شراب توی گلوی یونگی پرید و اونو به سرفه انداخت ، بعد از اینکه سرفه اش تموم شد با دستمال پارچه ای که همیشه همراه داشت دهنش رو پاک کرد

MY EX HUSBAND [Vkook] जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें