24

1.8K 128 1
                                    

بدن کوفته همسرش رو روی تخت اتاق خوابشون گذاشت ، جونگکوک بی حال به اطراف نگاه می کرد

انکار دلش برای خونه اش تنگ شده بود ، هوسوک آروم ته سان رو کنارش روی تخت گذاشت

ته سان با دیدن حال بد باباش بغض کرد و ثانیه بعد زد زیره گریه ، تهیونگ بغلش کرد و کمی تکونش داد

هوسوک و بقیه رفتن بیرون ، همه میدونستن بیشتر از تصادف این بودن جونگکوک توی‌ بیمارستانه که خیلی اذیتش کرده

با ته سان بغل جونگکوک روی تخت نشست ، جونگکوک نگاهش رو به پسرش داد که با بغض لپش رو روی سینه تهیونگ گذاشته بود و بهش نگاه می‌کرد

لبخندی براش زد ، بیشتر از اون نمی تونست چشم هاش رو باز نگه داره و ثانیه بعد به خواب رفت

ته سان آروم گریه می کرد و چشم های خیسش رو به تهیونگ دوخته بود

تهیونگ گونه های خیسش رو بوسید

ته: نگران نباش پسر کوچولوی شیرینم بابایی زودِ زود خوب میشه باشه

ته سان بینی کوچولوش رو بالا کشید و لب هاش رو آویزون کرد ، تهیونگ سری تکون داد باید کمی هوای پسرش رو عوض می کرد

روی جونگکوک رو کشید و بوسه ای رو پیشونیش گذاشت ، آروم از اتاق بیرون رفت و به سمت اتاق ته سان حرکت کرد

ته سان رو وسط اتاق نشوند و سمت کمد اسباب بازی هاش رفت و چندتا عروسک و ماشین و جغجغه آورد

رو به روی پسرش که با لب های آویزون اتاق خودش رو نگاه می کرد نشست

سعی کرد با جغجغه ها یا عروسک ها یا در آرودن صدای ماشین پسرش رو کمی سر حال بیاره اما تاثیری نداشت

هوفی کشید ، چشم هاش رو دور و اطراف اتاق چرخوند تا چیزی جدیدی پیدا کنه

هوسوک: براش بخون

به هوسوکی که توی چهار چوب در اتاق ایستاده بود نگاه کرد و با تعجب پرسید

ته: بخونم ؟

هوسوک: یادمه جونگکوک یه بار سخت مریض بود و بعد از اینکه خوب شد ته سان همچنان ناراحت بود تا اینکه جونگکوک یهو براش خوند و ته سان کمی سر حال اومد

تهیونگ سری تکون و بلند شد ، گیتاری که حکم دکوری داخل اتاق ته سان رو داشت برداشت

روی زمین نشست و شروع به آروم نواختن کرد ، ته سان توجهش به پدرش جلب شد و نگاهش روی پدرش موند

تهیونگ با صدای بمش شروع به خوندن آواز آروم و محلی به زبان انگلیسی مرد

« یه روز یه کشتی افتاد توی دریا

و اسم اون کشتی بیلی آو تی بود

بادها می وزن و کمانش پایین می آمد

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now