9

2.4K 195 3
                                    

مقابل هم ایستاده بودن و صدای نفس هاشچن تنها صدایی بود که بین شون شنیده می شد

دوتا شیطلان کناره هم ایستاده بودن و با دیدن چهره های فرشته عاشون سعی در رفته دلتنگی داشتن

اما هر دوی اونها میدونستن تنها نگاه کردن کافی نیست !!!

یونگی: من دیگه کاری ندارم تهیونگ فعلا شبت بخیر برادر

سکوت رو شکست و دستش رو به سمت تهیونگ دراز کرد ، تهیونگ پوزخندی زد و با یونگی دست داد

ته: خوش بگذره داداش

چشمک شیطونی زد ، جونگکوک و هوسوک تا اومدن به خودشون بیان هر کدوم اسیر دست دوتا بادیگارد شده بودن

کوک: با هوسوک چکار داری عوضی طرف حساب تو منم

جونگکوک با حرص غرید ، تهیونگ خنده ای کرد

ته:. من کاری با هوسوک ندارم اما برادرم !! چرا اون خیلی باهاش کار داره

هوسوک: این برادره عوضیت نام و نشون نداره

یونگی: مین یونگی آنجل همون که با چند تا زنگ سعی کردی راضی نگهش داری

هوسوک نفسش رفت و دلش ریخت ، امکان نداشت
اون مین یونگی که اون باهاش حرف میزد نهایتا یه سوپر مارکت داشت نه اینکه پولش از پارو بالا بزنه

هوسوک: هیچی بین ما نبوده مین به قلچماغ هات بگو ولم کنن

یونگی پوزخندی زد و با اشاره سرش بادیگارد ها شروع به بردن هوسوک کردن

هوسوک: ولم کن عوضی .... ولم کنید کثافطااااا ولم کنیددد

کوک: هوسوک .... ولم کنید احمقاااا ولم کنیددد ..... هوسوککک

اما فایده ای داشت ؟ نه قطعا نداشت
با داشتن جثه کوچیک و ظریفشون امکان نداشت از دست اون دوتا غول رهایی پیدا کنن

با رفتن هوسوک و یونگی ، تهیونگ دستی بهم کوبوند و توجه جونگکوک رو به خودش جلب کرد

روی مبل سلطنتی که وجود داشت نشست ، با اشاره دستش اون دوتا مرد غول پیکر ولش کردن

ته: خب حالا می رسیم سر اصل مطلب

کوک: چرا اینقدر می پی چونی دقیقا بگو از من چی می خوای ؟ چرا بچم رو ....

ته: بچمون

کوک: بچمون ؟ واقعا داری می گی بچمون اونم وقتی منو با جونش تهدید می کنی ؟

ته: چاره دیگه ای برای رام کردنت ندارم عشقم

و سیگاری برای خودش روشن کرد

ته: ساده است تو این برگه ها رو امضا می کنی ، طلاق ما فسق میشه و ما میشیم یه خانواده سه نفره

کوک: من عمرا پیش تو برگردم کیم تهیونگ

ته:  در اون صورت برای پسرت قبر بگیر جونگکوک

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now