4

2.1K 200 15
                                    


کوک:  هووووووسوووووووککککککککک

با جیغ وحشتناکی که کشید نه تنها هوسوک بلکه کل محله به سمت مغازه اش هجوم بردن

انگار داشتن با اره کمرش رو نصف می کردن ، رحمش تیر می کشد و مقعدش باز و بسته میشد

هوسوک اولین نفر بود که بهش رسید و بغلش کرد ، وقتش بود دیگه وقتش بود

هوسوک: آروم باش عزیزم .... آروم باش الان میریم بیمارستان

ساعت 9 شب بود و از شانس بد یا خوب بارون شروع به باریدن کرده بود

تا جایی که جا میشد توی مغازه آدم اومده بودن داخل و به پسرک بی طاقتی چه درد امونش رو بریده بود نگاه کردن

یک نفر با بیمارستان تماس گرفت و گفت تا ده دقیقه دیگه اینجان

هوسوک: جونگکوک دستم رو فشار بده .... فشار بده

آجوما به سمتش اومد و کارش روی زمین نشست ، دستش رو روی شکمش گذاشت

آجوما: اشکال نداره پسرم جیغ بکش داد بزن خودت رو خالی کن زود باش

همین کافی بود تا صبرش لبریز بشه و با تمام وجود جیغ بلندی بکشه ، آجوما خوبه ای گفت و پشتش رو مالید

نفس کشیدن براش سخت شده بود ، وجب به وجب بدنش درد می کرد انکار استخون هاش داشتن می ترکیدن

& برید کنار اومدن .... برید کنار

دو نفر با روپوش های سفید و یه برانکارد داخل شدن ، جونگکوک رو با احتیاط از هوسوک جدا کردن و روی برانکارد گذاشتن

آروم برانکارد رو خارج کردن و با آرامش اون رو وارد آمبولانس کردن ، بعد از اینکه هوسوک سوار شد ماشین هم حرکت کرد

کوک: هووووسوووککک .... عععااححححح .... ایییییی هوسوووووکککک

هوسوک: جانم عزیزم .... جانم نفسم .... تموم میشه تحمل کن داره تموم میشه کم مونده .... کم مونده برسیم تحمل کن جونگکوک خواهش می کنم

درست یک ربع بعد به بیمارستان رسیدن و بدون درنگ جونگکوک رو وارد اتاق عمل کردن و هوسوک دیگه نتونست وارد بشه

دکتر با لباس سبز و دستکش‌های آبی بالا سر اومد ، دستش رو روی شکم جونگکوک گذاشت

& اصلا نگران نباش بابا کوچولو همه چی خوبه .... حاله خودت و بچت خب؟ .... فقط یکم همکاری کن تا بتونیم سالم به دنیاش بیاریم باشه ؟

کوک: با .... شه

& برای شروع نفس بگیر آروم و عمیق

سعی کرد کاری که دکتر میگه رو انجام بده اما درد نمیزاشتن راحت تمرکز کنه

& خوبه .... خوبه پسر داری عالی انجامش میدی

کوک: دیگه .... نمی .... تونم

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now