25

1.8K 133 5
                                    

(‌ دو ماه بعد )

حرصی برای بار چهارم توی روز دندوناش رو مسواک زد و از دستشویی بیرون اومد

چهارمین بار بود که بالا می آورد و واقعا خسته شده بود ، وارد اتاق شد و بی توجه به ته سانی که با خودش مشغول بود گوشیش رو برداشت

کوک: الو هوسوک

هوسوک: الو سلام شاهزاده خانم

کوک: کوفت شاهزاده خانم گمشو بیا اینجا باید بریم جایی

هوسوک: اوکی ده دقیقه دیگه اونجام

گوشی رو قطع کرد و روی تخت دراز کشید ، دنده اش خوب شده بود اما دستش باید دوماهه دیگه توی گچ می موند

کوک: بیچاره بابات پیر شد اینقدر به من رسید

ته سان خنده ای کرد بی توجه به حرف جونگکوک دستش رو وارد دهنش کرد

جونگکوکی خنده ای کرد ، بلند شد و پالتوی عسلیش رو پوشید و موبایل و کیف پولش رو دم دست گذاشت

به ته سان یه سرهمی کلفت و کلاه پوشوند ، پتوش رو هم دورش پیچید و از اتاق خارج شد

رفت پایین که مصادف شد با اومدن هوسوک ، توی این دوماه میشد گفت رابطه اون و یونگی خیلی بهتر شده بود

هوسوک: چطوری شاهزاده خانم

( قضیه اش رو یادتونه دیگه ؟ )

کوک: هوسوک باید بریم بیمارستان

هوسوک: چرا ؟‌ حالت خوب نیست یا ته سان طوریش شده ؟

کوک: فعلا ته سان رو بگیر دستم درد گرفت

هوسوک ته سان رو گرفت و جونگکوک نفس عمیقی کشید ، دستش درد گرفته بود اگر تهیونگ بود قطعا کلی دعواش می کرد

کوک: بریم باید آزمایش بدم فکر کنم دوباره باردارم

هوسوک: اوه پس بریم

وارد پارکینگ شدن و هوسوک پشت رول نشست و جونگکوک روی صندلی شاگرد

ته سان رو روی دستی که توی گچ نبود خوابوند ، لپ پسرش رو بوسید

هوسوک: بنظرت این دفعه دختره ؟

کوک: هنوز اصلا نمیدونم حاملم یا نه هوسوک

هوسوک: اگر باشی ازش ناراحتی ؟

کوک: هوسوک نگرانم

هوسوک: چرا عزیزم

کوک: هوسوک توی بارداری اول تو‌ پیشم بودی و خب .... من پیش تو راحت بودم تو عادت های بارداری منو دیدی
می ترسم تهیونگ ..... تهیونگ ....

هوسوک: می ترسی تهیونگ از عادت های بارداریت خوشش نیاد و زود خسته بشه ؟

کوک: اوهوم

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now