10

2.5K 190 3
                                    

( سپ 🔞 )

لب هاش رو از لب های نازک و شیرین هوسوک جدا کرد
هوسوک اشک‌ می ریخت منتظر یه معجزه بود تا ادم وحشی روش کنار بره

یونگی: می خوام ماله خودم بکنمت فرشته کوچولو پس آروم باش شیرینم

بوسه دیگه روی لب های خیس هوسوک گذاشت

هوسوک: التماسن می کنم ... هق هق ... تروخدا این کار ... نکن

یونگی: اگر رقیبی برام وجود نداشت هرگز این کار رو نمی کردم

درسته پسره عموی هوسوک از هیچ لحاضی باهاش قابل قیاس نبود اما یه قدم از یونگی جلوتر بود چون می تونست قلبش رو به راحتی بدست بیاره

هوسوک: قسم می خورم .... قسم می خورم رقیبی داری یونگی .... من فقط مثالش زدم

یونگی: باید از همین مثال ها ترسید انجلم

لباسای هوسوک رو پاره کرد که هوسوک جیغی از بیچارگی کشید و بلند تر گریه کرد

هوسوک رو به پهلو خوابوند و دست هاش رو محکم با کمربندش از پشت بست

دوباره هوسوک رو به پشت خوابوند و نظاره گر بدن سفیدش شد ، رون های کمی تو پر سفید پسرکش برای مارک شدن باعث خارش دندون های یونگی می شدن

شکم تختش برای بالا اومدن له له میزد و در آخر سینه های برجسته اش با عث تعجب یونگی شد

سینه کوچیک هوسوک رو توی دستش گرفت و نیپل صورتیش رو آروم نوازش کرد

یونگی: پس تو هم می تونی حامله بشی آنجل کوچولو

زمزمه کرد و لبخندی از روی رضایت زد ، بلند شد لباس های خودش رو کاملا در اورد

هوسوک سرش رو به طرف مخالف چرخونده بود تا نبینه ، نبینه که داره بهش تجاوز میشه

نبینه بدنش داره به تصاحب یه هیولا در میاد ، تا نبینه که بدنش ..... که احساسش دست خورده میشه

البته اینا همش تصورات هوسوک بود و در فکر یونگی چیز های دیگه می گذشت

فکر یونگی این بود که بالاخره عشقش ماله خودش میشه .... که مطابق میشه بهش و تا ابد برای اونه

روی بدنش خزید ، سرش رو به سمت گردن خوش تراش و کشیده عشقش برد

خبری از گاز گرفتن و مکیدن نبود فقط بوسه بود و بوسه حالا محکم یا آروم

گاهی مک های آرومی به گردنش میزد که جاش نهایتا سرخ میشد نه کبود ، برای دفعه اول باید آروم پیش می رفت

همون طور که گردنش رو می بوسید پایین اومد ، تر قوه های بیرون زده اش عجیب وسوسه انگیز بود

تر قوه هاش رو مکید ، پایین تر اومد و سینه های کوچیکش رو به بازی گرفت

سینه چپش رو توی دستش می چلوند و سینه سمت راست رو می مکید و مارک می کرد

MY EX HUSBAND [Vkook] Where stories live. Discover now