با درد و کرختی بدنش چشم هاش رو باز کرد ، وجب به وجب بدنش درد می کرد مخصوص پایین تنه اش
پوست باسن و رون هاش می سوخت ، مقعدش و رحمش تیر های ریزی می کشید
چشم هاش رو دور و اطراف گردوند ، ناگهان همه چیز یادش اومد
امضا کردن ورقه ها .... فسخ طلاق ..... اومدنش توی اتاق و در نهایت سکسش با همسرش
همسرش ؟!!!
لبخند تلخی زد ، دیشب به بدترین نحو بهش تجاوز شد اونم توسط به اصطلاح همسرش
ته: خوب خوابیدی عزیزم ؟
با شنیدن صداش با نفرت چشم هاش رو بست ، از لحن کنایه آمیزش متنفر بود
کوک: به تو .... ربطی نداره
صداش بخاطر جیغ و داد های دیشب گرفته بود و کمی خش داشت و همچنین می سوخت
ته: فک کنم بهتر باشه کمی آب بخوری آنجل
به سمت جونگکوک رفت ، نشست و به تاج تخت تکیه داد ، جونگکوک رو توی بغلش کشید و به سینه خودش تکیه اش داد
لیوان کنار تخت رو پر از آب کرد و لیوان رو برداشت ، لیوان رو جلوی لب های قرمز و خشک شده جونگکوک گرفت
اونقدر تشنه بود که بدون لج کردن با تهیونگ دهنش رو باز کنه و آب بخوره
واقعا تشنه اش بود جوری که دوباره درخواست آب کرده بود و تهیونگ دوباره بهش آب داده بود
ته: سومیش باشه بعد صبحونه معدت درد میگیره
تهیونگ میدونست جونگکوک بعد از هر رابطه بیشتر تشنه میشه تا گرسنه
ته: همین جا باش براه صبحونه بیارم
کوک: ته سان رو هم بیار
سری تکون داد و بلند شد ، بوسه ای روی لب های قرمزش زد و از اتاق بیرون رفت
با اخم رد بوسه رو از روی لب هاش پاک کرد و منتظر شد تا تهیونگ بیاد
درست نیم ساعت بعد تهیونگ در حالی که ته سان بغلش بود و پشت سرش خدمتکاری سینی صبحانه رو می آورد وارد اتاق شد
خدمتکار سینی رو گذاشت و بعد از تعظیمی رفت بیرون ، تهیونگ ، ته سانی رو که خیلی وقت بود پرستارش آماده اش کرده بود رو به دست جونگکوک داد
جونگکوک با دلتنگی پسرش رو توی بغلش گرفت و آروم فشردش ، لپ تپلش رو محکم بوسید
کوک: دلم برات تنگ شده بود قند عسلم
و دوباره روی لپش رو بوسید ، ته سان خنده آرومی تحویل باباش داد و دست و پایی زد
اما ثانیه بعد سرش رو به سمت سینه جونگکوک خم کرد و سعی کرد از روی لباس سینه جونگکوک رو بگیره
YOU ARE READING
MY EX HUSBAND [Vkook]
Short Storyنام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو که در اواسط داشجوییش با کیم تهیونگ قراره میزاره و بعد ها باهاش ازدواج می کنه اما ؟!؟!..... کیم تهیونگ همه چیزی رو درباره خودش به همسرش نگف...