💜Part 2💜

398 90 30
                                    

آقای جئون سرشو از لای در توی اتاق جانگ کوک آورد و گفت: جانگ کوک آماده شو پسرم.

جانگ کوک از روی تخت گفت: یه لحظه جین هیونگ... چی گفتی بابا؟

-گفتم آماده شو داریم میریم خونه آقای پارک.

-چییییییییییییییییی؟ الآن؟؟؟دقیقا همین الآن؟؟؟؟؟

-بله دقیقاً همین الان! ما قراره در مورد یه چیزایی صحبت کنیم. آقای پارک ما سه نفرو دعوت کرده و تو قراره جیمینتو ببینی. پس آماده شو!

صورت جانگ کوک با لبخندی خجالتی درخشید: اوکی من زود آماده می‌شم و میام پایین!

آقای جئون در حالی که درو پشت سرش می‌بست گفت: پس من میرم توام زود بیا پایین!

-جین هیونگ توام شنیدی؟ من دارم میرم جیمینمو ببینم.

جانگ کوک با فریادی که مطمئن بشه گوشای سوکجین از اونور خط سوت بکشه گفت.

-شنیدم جانگ کوک! حتی اگر نشنیده بودم الان دیگه حتماً شنیدم. انقدر بلند داد زدی که نامجون از اون یکی اتاق دوید تو این اتاق و دستگیره درو شکست.

جین گفت و جانگ کوک خندید.

-این کاملاً چیزیه که ازش انتظار میره جینی هیونگ.

-قطعاً همینطوره. ولی تو نباید آماده بشی جانگ کوک؟ منظورم اینه که تو باید به اندازه کافی برای نامزدت جذاب به نظر برسی.البته تو همینجوریشم جذاب هستی هرچند نه به اندازه من ولی بازم به اندازه‌ای هست که هرجا خواستی خودتو نشون بدی.

جین گفت و جانگ کوک می تونست صورت مغرور و پر از اعتماد به نفس هیونگشو از پشت گوشی حس کنه.

جانگ کوک آهی کشید: آیششششش هیونگ میدونی که نیازی به خودنمایی کردن نیست.

-خفه شو پسر میدونم که این موضوع اذیتت می‌کنه ولی تو باید یاد بگیری که قبولش کنی ولی الان تو باید آماده شی و گوشی رو قطع کنی.

-پس با...

-نه صبر کن! اگه گوشیو روی کسی قطع کنی بهش توهین می‌شه و من دوست ندارم بهم توهین بشه.پس من گوشیو قطع می‌کنم. با...

بیب...بیب..‌

جانگ کوک خندید. اون گوشیو قطع نکرد. سوکجین خودش به خودش توهین کرد.

**********

آقای پارک راه پسرشو سد کرد: کجا داری میری جیمین؟

-میرم دیدن تهیونگ.

-نمیتونی!

جیمین آهی کشید. نفسشو سنگین بیرون داد و با بی‌حوصلگی به طرف پدرش چرخید.

-چرا اونوقت؟

آقای پارک کامی از سیگارش گرفت و گفت: چون خانواده جئون تو راه اینجان. آقای جئون به من زنگ زد و گفت که اونا تو راه عمارت مان و نصف راهو طی کردن.

30 Days HusbandWhere stories live. Discover now