💛Part 9💛

308 66 74
                                    

بالاخره اون روز رسید. همون روزی که جیمین از اومدنش میترسید و جانگ کوک منتظر اومدنش بود. بالاخره جیمین طبق قانون مال اون میشه، اما فقط برای سی روز! اما جانگ کوک لبخند می زد. اون میدونست که چه قراره چیکار کنه. اون عاشق جیمینه، کاملا عاشقشه. اما متاسفانه جیمین همین حالاشم عاشق یکی دیگه است و اون تهیونگه نه جانگ کوک! اون اصلا انتظار نخواهد داشت که جیمین دوستش داشته باشه، اما حداقل میتونه تلاش کنه. آره! تلاش کردن. اون میتونه این کارو انجام بده.

-جانگ کوک!

صدایی فریاد زد و اونو از حالت خلسه خارج کرد. نگاهی به اطراف انداخت تا نامجونو دید که اونجا دم در اتاق ایستاده بود.

-اوه سلام جونی هیونگ. بیا داخل.

جانگ کوک گفت و دوباره برای نهمین بار توی اون روز ظاهرشو درست کرد.

نامجون وارد شد و به جانگ کوک از بالا به پایین نگاه کرد و دونگسنگشو که خیلی دوستش داشت تحسین کرد.

-پس؟ ازدواج کردن ها؟

طعنه میزنه و میبینه که رنگ صورتی زیر گونه های جانگ کوک میخزه و با لبخند زیبایی که روی صورتش میشینه، دندونای خرگوشی بامزه اش بیرون میزنن.

-آ...آره. آرزو...من آرزو داشتم جیمینو با همه چیزم دوست داشته باشم. همه چیزمو به اون بدم و برای همیشه دوستش داشته باشم.

جونگ کوک با حالت رویایی میگفت و چشماش برق میزد، در حالی که نامجون پوزخندی زد که چال گونه هاشو نشون داد و گونه های جانگ کوکو بوسید.

-هی کوک! من مطمئنم که تو میتونی هر کاریو که گفتی انجام بدی. من میتونم تو رو در اون حالت ببینم، کوک و به وضوح میتونم بگم که تو جیمینو با همه چیزت دوست داری و باید بگم، جیمین خیلی خوش شانسه که تورو به دست آورده.

نامجون گفت و جانگ کوک بهش نگاه کرد و پوزخندی زد.

-اگه فقط اونم منو دوست داشت...

جانگ کوک زیر لب زمزمه کرد، اما نامجون نشنید.

-ها؟ چیزی گفتی؟

-چی؟ نه. نه من چیزی نگفتم."

-باشه، اگه اینطوری میگی. حالا بیا بریم. همه منتظرتن.

**************

-وای، تو بی نقص به نظر میایی جیمینی! لعنتی چطور میتونی اینقدر قشنگ باشی؟

در حالی که جیمین چشماشو میچرخوند، ته مین فریاد زد. البته که خوشگل بود. چه چیز جدیدی تو این موضوع بود؟

-اوه لطفا جیمین! محض رضای خدا امروز داری ازدواج می کنی! حداقل تظاهر به خوشحالی کن؟ نه برای پدر و مادرت یا جانگ کوک، حداقل برای دوربین؟

جیمین بهش اخمی کرد که تهمین پهلوهای جیمینو فشار داد.

-میتونی ساکت شی و دیگه هرگز دهن بدبوتو باز نکنی؟

30 Days HusbandWhere stories live. Discover now