💜Part 14💜

280 64 28
                                    


-سلام، صبح بخیر جیمینی!

جانگ کوک یک بشقاب بیکن و تخم مرغو جلوی جیمین گذاشت که پشت میز نشسته بود و به تابلویی تو اتاق نشیمن عمارتشون زل زده بود.

روز دوم بود و جانگ کوک هیجان زده بود. بالاخره روز اول به قول جانگ کوک با موفقیت سپری شده بود و خوشحال و شاد بود اما جیمین مثل قبل به نظر نمی رسید.

-هی جیمین، هی جیمین!

جیمین تکون خورد و دستش به لیوانی رو میز خورد و باعث شد روی زمین بیفته و بشکنه.

جیمین نفس نفس زد و از روی صندلی بلند شد و یک جهش خوب انجام داد و جانگ کوک هم همینطور.

-خدای من جانگ کوک! خیلی متاسفم. اتفاقی بود. داشتم به چیزی فکر می کردم- منظورم این نبود- خدای من، لطفا! ببخشید-

-جیمین! جیمین! آروم باش، آروم باش! اصلا مهم نیست، باور کن. نگران نباش، جیمین! عقب وایسا. نمیذارم رو این شیشه ها راه بری و پاهاتو زخمی کنی! من دستمال و پلاستیک میارم و اینارو تمیز میکنم. جرئت...نکن...نزدیکشون...بشی!

جانگ کوک که به چشمای جیمین زل زده بود، هشدار داد.

جیمین سرشو تند تند تکون داد: باشه! باشه، اینکارو نمیکنم.

جانگ کوک لبخندی زد و به انباری برگشت تا وسایل لازمو برای تمیز کردن شیشه ها بیاره و جیمین منتظرش مونده بود و جانگ کوک یک دقیقه بعد اومد.

-هی، من برگشتم. جیمین برو کنار. فقط باید این تیکه هارو بردارم و بعد اینجارو پاک می کنم."

-نه، جانگ کوک. نه! دستت زخمی میشه، نه. خدمتکارا اونجان، اونا می تونن این کارو انجام بدن.

جیمین با نگرانی گفت اما جانگ کوک فقط بهش لبخند زد.

-جیمین، خدمتکارا فردا میان، یادت رفته؟ و علاوه بر این، من خودم می تونم این کارو انجام بدن. هیچ کاری نیست که جئون جانگ کوک بزرگ نتونه انجام بده، حله؟

جانگ کوک با افتخار گفت و جیمین بدون اینکه جانگ کوک بفهمه اداشو درآورد.

-جونگ کوک، توروخدا، خواهش می کنم! این کارو نکن. بذار من انجام بدم.

-جیمین ساکت باش. من مشکلی ندارم.

-لطفا جونگ کوک، نه!

-آره!

-نه!

-آره!

-نه!

-آره!

-خدای من، باشه! اما اگه دستتو زخمی کنی، بوتتو سیلی میخوره، اینو یادت باشه!

جیمین بالاخره تسلیم شد، در حالی که جانگ کوک از درون لبخند زد.

"جیمین اهمیت میده! یسسسسسسسسس! جئون، تو عالی هستی!"

30 Days HusbandWhere stories live. Discover now