💜Part 4💜

384 83 59
                                    

🛑هشدار: این پارت یه نیمچه اسمات ویمین داره. جاشو علامت میزنم اگه دوست نداشتید نخونید. نگران نباشید از روند داستان چیزیو از دست نمیدید.

**********************************

تهیونگ تقریبا داشت دیوونه میشد.دیگه از زنگ زدن و پیام دادن به جیمین خسته شده بود.

-جیمین نمیاد تهیونگ.برو بگیر بخواب.

صدایی تهیونگو که روی کاناپه گرون قیمتش بود از جا پروند. سرش بالا اومد و مردی که بالای پله ها وایساده بود رو نگاه کرد.

چشماشو چرخوند و گفت: و به چه دلیل فاکی ای تو هنوز اینجایی؟ صحبت های ما در مورد پروژه ی بعدی تموم شد

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

چشماشو چرخوند و گفت: و به چه دلیل فاکی ای تو هنوز اینجایی؟ صحبت های ما در مورد پروژه ی بعدی تموم شد.حالا، برو گمشو...و اینکه بله! جیمین من حتما میاد.

-آره درسته.جیمین تو...اونوقت جیمین تو در مورد شبایی که ما باهم بودیم میدو...

تهیونگ داد زد: محض رضای فاک جانگ هوسوک، اون یه اشتباه لعنتی بود.خب؟حالا از خونه ی من برو بیرون.

از طرف دیگه، هوسوک، آروم موند و خونسرد خندید.

-اشتباه فقط یه بار پیش میاد تهیونگ.نه سه بار.تو دستای کثیف لعنتیتو روی بدن من کشیدی اونم نه فقط یه بار، بلکه سه بار!فاکینگ سه بار!من واسه خودم ناراحت نیستم ته. من برای جیمین ناراحتم، کسی که کورکورانه عاشق تو شده و نمیدونه کسی که عاشقشه پشت سرش چه کارایی میکنه.و تو انقدر پررویی که میری و جیمینو با اون دستای کثیفت لمس میکنی!

تهیونگ آهی کشید.جایی اعماق ذهنش حتی اونم میدونست که هوسوک درست میگه.

-میدونی چیه هوسوک؟ برو بیرون! منو عصبانی نکن. و اگه فکر میکنی با گفتن این چیزا به جیمین میتونی مارو از هم جدا کنی و منو به دست بیاری اشتباه میکنی.

-هاها. من چیزی به جیمین نمیگم. اون خودش یه روزی میفهمه و اونوقت میبینیم که چی ازت میمونه. و حرفی که راجع به به دست آوردن خودت زدی، راستشو بخوای من دوست دارم تهیونگ ولی... من اونقدر بی ارزش نیستم.میدونی که؟ یه روزی تو خودت به سمت من میای. لازم نیست من کاری کنم. زمان بازیای خودشو داره.

تهیونگ پوزخند زد: به رویاپردازی ادامه بده.

-اوه. نگران نباش. اینکارو میکنم.

30 Days HusbandKde žijí příběhy. Začni objevovat