30 Days Husband

💛Part 21💛

-جیمین کجاست؟ جانگ کوک، جیمین کجاست؟

ته مین با نفس نفس پرسید. عرق کرده و صورتش قرمز شده بود. معلوم بود با عجله رفته بیمارستان.

-آروم باش ته مین هیونگ. جیمینی کاملاً خوبه. من با دکترا صحبت کردم. معاینه ش کردن. الآن حالش خوبه. اونا گفتن که جیمین به خاطر فشار و استرس زیاد بیهوش شده.

جانگ کوک گفت و ته مین سرشو تکون داد.

-میتونم الان مینی رو ببینم؟

جانگ کوک سری تکون داد: آره، الان میتونی ببینیش. برو هیونگ.

لبخندی زد و ته مین قبل از اینکه وارد اتاق بشه چندتا ضربه به پشتش زد.

جیمین روی تخت دراز کشیده بود و تو گوشیش می گشت که ته مین وارد اتاق شد. ته مین وقتی دید جیمین خوبه نفس راحتی کشید. اون حتی به چیزی که تو گوشیش می دید قهقهه زد. ته مین لبخند زد.

-چیم؟

جیمین بهش نگاه کرد. لبخندی زد و تلفنشو کنار گذاشت و روی تختش نشست.

-هی ته مین هیونگ.

ته مین به سمت تخت رفت و روی چهارپایه ای که کنار تخت بود نشست.

-چیم چیم! منو ترسوندی. لعنتی. من واقعاً نمی دونم چجوری از جانگ کوک به اندازه کافی تشکر کنم.

ته مین گفت و به آرومی صورت جیمینو نوازش کرد. جیمین بهش لبخند زد و آهی کشید:

-آره. جانگ کوک کارای زیادی برای من انجام داده. منم نمی دونم چجوری ازش به اندازه کافی تشکر کنم.

-با یه کار میتونی چیم.

جیمین به تهمین نگاه کرد.

-چجوری؟

-عاشقش باش. این چیز لنتی رو ول کن و عاشق اون مرد باش. جیمین، هیچکس نمیتونه مثل جانگکوک عاشق تو باشه و من میدونم که تو هم دوستش داری. سعی نکن به من دروغ بگی. من میتونم تو رو مثل یه کتاب باز بخونم.

جیمین چشماشو به هم چسبوند و قبل از باز کردن دوباره شون نفس عمیقی کشید.

-نه هیونگ. من جانگ کوکو دوست ندارم. نمی تونم. من عاشق تهیونگم. من واقعا عاشق اونم. از چیزایی که فهمیدم، من جانگ کوکو می پرستم. اون خیلی مرد خوبیه. و فقط 20 روز یا همچین چیزیه و بعدش ما طل...

-و بعد برمیگردی پیش تهیونگ. درسته، این مزخرفه. تو عاشق مردی هستی که حتی براش مهم نیست که بمیری یا زنده بمونی. تهیونگ میدونست که وضعیت سلامتی تو چجوریه. حتی یه بار بهت پیام نداده جیمین، حالا اینکه بیاد دیدنتو میذاریم کنار.

تمین وقتی جیمین دهنشو باز کرد اضافه کرد: اگه میخوای از تهیونگ دفاع کنی، دهنتو باز نکن.

-هیونگ...

-از خودت بپرس عاشق تهیونگی یا جانگ کوک؟

-تهیونگ.