💜Part 12💜

320 75 48
                                    

-چی داری میگی عمو؟ تهیونگ عاشق...

-اوه لطفا ته‌مین. من همه چیزو در مورد اون مرد میدونم خب؟ همینطورم من میدونم که اون نمیتونه جیمین منو خوشحال نگه داره. او یک خیانتکار لعنتیه.

آقای پارک در حالی که قهوه اشو می خورد گفت.

چهره ته‌مین آمیخته ای از احساسات مختلف بود: حیرت، ویرانی، تعجب، سردرگمی.

-پس...شما دارین به من میگین که...تهیونگ مردیه که به جیمین وفادار نیست. اون با دخترا و مدل معروف جانگ هوسوک رابطه جنسی داشته؟

ته‌مین با چشمایی که از حرفای خودش گشاد شده بود پرسید.

آقای پارک سری تکان داد: آره.

-منظورم اینه که، من نمیتونم اینو باور کنم! لطفا بابت لحنم منو ببخشید عمو، اما این مسخره است! جیمین میدونه که دوست پسر مثلا وفادارش پشت سرش چیکار میکنه؟

در حالی که آقای پارک سرشو تکون می داد، تمین پرسید.

-نه، جیمین نمیدونه. نه تهیونگ و نه هوسوک به پسر بیچاره من چیزی نگفتن. میدونی، اولین بار که جیمین تهیونگ رو به ما معرفی کرد و گفت دوست پسرشه، من تحت تاثیر انتخاب پسرم قرار گرفتم. مجبور شدم قبول کنم که اون انتخاب خیلی خوبی داشته. فکر می کردم تهیونگ برای جیمین بهترین میشه اما همه چیز وقتی خراب شد که یه روز دیدم تهیونگ در حال هل دادن اندام مردونش داخل یه دختر تو اتاقک حمومه. تهیونگ منو ندید ولی من دیدمش. میشه گفت اون بیش از حد از نظر جنسی تحریک شده بود. من همزمان خیلی منزجر و ناامید شده بودم، باور کن! و فردای اون روز تهیونگ در حالی که دستشو دور کمر جیمین حلقه کرده بود به سمت ما می اومد. به چشماش نگاه کردم. هیچ غم و پشیمونی وجود نداشت.حتی ذره ای احساس گناه! اما جیمین؟انقدر عاشق شده بود که نه چیزیو زیر سوال میبرد و نه میخواست که اینکارو بکنه.اجازه دادم اون زمان بگذره.اما نذاشتم تهیونگ از جلوی چشمم کنار بره.حتی اگه من نبودم منشی شخصیم حواسش بهش بود. شبهای توی هتل یا عمارتش که بعد از رفتن جیمین با هوسوک وقت گذرونده بود؟ من همه چیزو میدونم. میخواستم تهیونگ همه چیزو به جیمین بگه اما اون این کارو نکرد. بنابراین، فکر کردم زمانش رسیده که جیمینو از دل شکستگی عظیمی که قرار بود براش اتفاق بیفته نجات بدم. ببین، حتی اگه امروز نباشه، یه روز یا روز بعدش، جیمین نباید اینو میفهمید؟ بنابراین برای جلوگیری از این اتفاق، ازدواج اونو با جانگ کوک ترتیب دادم و باور کن، این بهترین تصمیمی بود که در تمام عمرم در طول 52 سال زندگیم گرفته بودم.

آقای پارک سخنرانی طولانیشو تموم کرد، در حالی که ته‌مین سرشو تکون داد و به مرد مسن نگاه کرد.

-درسته. منظورم اینه که به نظر من، این واقعا بهترین تصمیمیه که تا به حال گرفتید. میدونین عمو، من عشقو تو چشمای جانگ کوک نسبت به جیمین دیدم. اون مینیو خیلی تحسین میکنه و دوستش داره. اون جوری بهش نگاه می کند که انگار تنها آدم روی کره زمینه. اون عاشق جیمینه اما من برای جانگ کوک ناراحتم. اون عاشق جیمینه ولی جیمین عاشق تهیونگه. من نمیفهمم چرا کیوپید(خدای عشق رومی با تیرکمونش) اینقدر بده؟ من نمیتونم جانگ کوکو در نهایت با قلبی شکسته ببینم. اون برای این کار خیلی خوب و بی گناه به نظر می رسه. جیمین هرگز عاشق اون نمیشه. حتی بعد از اینکه همه چیزو در مورد تهیونگ و هوسوک بفهمه، همچنان به عاشق تهیونگ بودن ادامه میده. اون نمیذاره در قلبش برای وارد شدن جانگ کوک باز شود.

آقای پارک فقط خندید: اون این کارو میکنه ته‌مین، میکنه. جیمین عاشق جانگ کوک میشه. شرط می بندم. یه بار...فقط یه بار که جیمین از کارای دوست پسرش پشت سرش باخبر بشه، قلبش میشکنه و بقیه ش کار جانگ کوکه. اون تکه های شکسته قلب جیمینو آهسته آهسته با عشق دوباره سرجاشون میچسبونه. جانگ کوک عاشق جیمینه، درسته، اما من پسرمو خوب میشناسم. اون عاشق جانگ کوک میشه، من میتونم آینده رو ببینم. احساسات لطیف چشم جیمین و سرخ شدن گونه هاش وقتی با جانگ کوک چشم تو چشم میشن رو ندیدی؟ میدونی یه چیزی تو قلب جیمین میگذره. ​​مثل اینه که تا حالا جانگ کوک تو تصویر نبود. فقط تهیونگ و اون بودن. و من مطمئنم که تهیونگ، جیمینو دوست نداره. اما مطمئنم که جیمین تو خودش به جانگ کوک حس عاشقی داره. من میگم که درون جیمین جنگی در جریانه. و مهم تر از همه به نظر نمیاد جانگ کوک از اون آدمایی باشه که زود تسلیم میشن. اون هر کاری که در توانش باشه انجام میده تا جیمینو مال خودش کنه و من از نظر ذهنی اونو با پوم پوم های(فافا:از این گیگیلیا که دخترای تشویق کننده تیمای ورزشی میگیرن دستشون و باهاشون میرقصن)  خیالی تشویق می کنم.

ته‌مین از خنده منفجر شد و به شکلی کیوت دست زد.

-اوه خدا، تو بهترین پدر تو تاریخ هستی. من کنار توام!

-میدونم!

🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰🐤🐰

های گایز.چطوریایین؟؟؟ بخدا خودم میدونم آپ فیک نسبت به قبلیا بی برنامس ولی خب ترجمه با بازگردانی خیلی فرق داره. خلاصه که ساری ساری. اینم یه پارت کوتاه ولی سرنوشت ساز. بخدا کوتاهیش دگ تقصیر من نیس چون تو فیک اصلی هم این پارتش کوتاهه. پیام فافا رو دارین در حالی که از سرما یخ زده و دستاش واسه تایپ کار نمیکنه میبینین پس لطفا این پارتم دوستش بدارین. همین دگ.
لاب یو💜

30 Days HusbandWhere stories live. Discover now