🧸Part5🧸

5.3K 920 52
                                    

تهیونگ به شدت نگران و ترسیده بود،تو هفته دوازده ام بود و فکر میکرد مشکلی برای بچه به وجود اومده ،شکمش از یکم قبل به درد اومده بود و بنظر متفاوت با قبل میرسید،میترسید یه چیزی راجب بچه درست نباشه،تهیونگ نمیخواست به والدینش زنگ بزنه،میدونست اونا قراره بیش از حد نگران بشن و این الان قرار نبود بهش کمک کنه.

جیمین خارج از شهر بود و بقیه دوستاش هم کار داشتن ولی تهیونگ نمیخواست خودش تنهایی پیش دکتر بره،خیلی ترسیده بود.

صفحه گوشیشو بالا و پایین کرد و به شماره جونگکوک خیره شد،نمیخواست بهش زنگ بزنه، نباید میزد،جونگکوک فقط اهدا کننده اسپرم بود و اون نباید مزاحمش میشد.

ولی تهیونگ به یه نفر نیاز داشت که همراهش پیش دکتر بیاد پس تماس گرفت.
بعد از بوق دوم جونگکوک جواب داد

" هی، حالت خوبه؟ صبر کن، من.."

صدا های دیگه هم تو گوشی بخش میشدن

"اوکیه ، الان بیرونم"

تهیونگ نفس لرزونی کشید ،وقتی صدای الفا رو شنید حس کرد دلش میخواد گریه کنه.

"تهیونگ؟ اونجایی؟"

" میتونی...میدونم این یه مزاحمته و مسئولیت تو نیست ولی میتونی همراه من تا مطب دکتر بیای لطفا؟ یه ساعته و میدونم تو احتمالا وقت نداری ولی من خیلی ترسیدم که بچه مشکلی داشته باشه و نمیدونستم به کی زنگ بزنم و.."

" آدرسو برام بفرست، میام اونجا."

بنظر میرسید که جونگکوک داره راه میره

"سعی کن آروم باشی ، بخاطر بچه باشه؟"

تهیونگ سر تکون داد علارغم اینکه جونگکوک از پشت گوشی نمیتونست ببینه

"م..من میترسم"

"درد داری؟"

"نه ، نه زیاد . من فقط احساس عجیب و متفاوتی دارم"

"میخوای من بیام دنبالت اونجا؟"

"نه ، مطب دکتر فقط دوتا کوچه پایین تره،میتونم قدم بزنم، نوبت ساعت سه است"

"باشه، من بیرون ساختمون منتظرت میمونم ،یادت نره آدرسو برام بفرستی"

تهیونگ تماس و قطع کرد و شکمشو مالش داد،
برجستگی شکمش مشخص تر شده بود ولی هنوزم به سختی قابل تشخیص بود.

"بابات قراره بیاد کوچولو، پس لطفا خوب باش ،چون میتونی بهش سلام بدی باشه؟ فقط سالم باش لطفا"

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now