🧸Part10🧸

5.2K 799 27
                                    

برای مدتی سکوت برقرار بود، فقط رادیو به آرومی پخش میشد.

"میتونم یه سوال بپرسم؟"

"البته"

جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت

"اگه راجب کارم نیستم و منم میتونم ازت یه سوال بپرسم ،اره"

"برای چی اسپرمت و اهدا کردی؟"

"به پول احتیاج داشتم، برای چی از الفا ها متنفری؟"

"نمیدونم همیشه از رایحه و رفتار الفا ها متنفر بودم ،نمیتونم توضیحش بدم"

تهیونگ مکث کرد

"اگه به پول نیاز داری برای چی همچین ماشین گرونی سواری؟"

"من فقیر نیستم"

جونگکوک خندید

تهیونگ زیرک بود ،از این خوشش میومد.

"ولی پول بیشتری نیاز دارم"

به امگا نگاهی انداخت

"اگه از الفا ها متنفری یعنی تا حالا باکسی سکس نداشتی؟"

"یااا"

تهیونگ چشم غره ای بهش رفت

"اگه تو راجب کارت حرف نمیزنی از من انتظار نداشته باش راجب زندگی جنسیم بگم"

"منصفانه ست"

جونگکوک لبخند زد و نگاهش رو به جاده برگردوند

"اوکی پس بذار یه سوال دیگه بپرسم ، از کی یه بچه میخواستی؟"

"من همیشه یه بچه میخواستم ، درواقع از وقتی که امگا شدم، حتی نمیدونم چرا ولی این ارزو برای سال های زیادی پابرجا مونده بود"

جونگکوک بهش نگاه کرد و دید چطور تهیونگ به شکمش خیره شده.

"من زیاد نمیشناسمت ولی مطمئنم که پدر خیلی خوبی میشی"

"این الان سوالته؟"

"نه این یه حقیقته، خوشحالم که تو کسی بودی که اسپرممو گرفتی ، حس درستی میده"

تهیونگ لبخند زد ولی تلفنش زنگ خورد، لرزید.

"خانم پارک ، سلام"

جونگکوک خمیازه کشید و هیسی کشید، گونه اش هنوز نبض میزد باید خیلی زود مسکن میخورد.

Pup's dad ~ kookvOnde histórias criam vida. Descubra agora