🧸Part7🧸

5.4K 833 145
                                    


"چی شده ؟حالت خوبه؟بچه خوبه؟"

تهیونگ سر تکون داد و جستجوگرانه به اطراف نگاه انداخت و بعد اونو دید.
جونگکوک از داروخونه بیرون اومد ، تو مسیرش خشکش زد ، مشخص بود که رایحه اشو حس کرد.
چشم هاشون بهم قفل شد و تهیونگ لرزید.

"وای نه ،نه ،نههه اون اینجا چیکار میکنه؟"

جیمین زمزمه کرد و به بازوی تهیونگ چنگ زد

"چرا چشماش قرمز شد؟؟ فاک، این خوب نیست،ما باید از اینجا بریم همین الان!!"

تهیونگ نمیخواست بره، میخواست بره سمت جونگکوک و زبونشو تو دهن الفا هل بده ، میخواست الفا بلندش کنه و اونو به دیوار فشار بده میخواست جونگکوک تا هفته بعد بفاکش بده.

جیمین تهیونگ رو به سمت دیگه ای کشید ولی جونگکوک به سمتشون دوید ، وقتی جلوشون ایستاد ،چشماش دوباره به حالت نرمال برگشته بود نگاهشو به جیمین داد و چشم غره ای بهش رفت.

"تو احمقی؟ برای چی آوردیش اینجا؟"

"یا!"

جیمین نیشخندی زد و متقابلا بهش چشم غره رفت

"مشکل فاکیت چیه؟ تو کی هستی که اینطوری سرم داد میزنی؟"

"جیمین یه بتاست،سرش داد نزن اون الان نمیتونه فرمون هامو حس کنه"

تهیونگ گفت و به لبای جونگکوک خیره شد ، یادش نمیومد که انقدر بوسیدنی بوده باشن.
جونگکوک نفس عمیقی کشید ،بنظر میرسید داره با خودش مقابله میکنه.

"تو خوبی؟"

تهیونگ پرسید و قدمی به الفا نزدیک تر شد

"تو باید همین الان از اینجا بری من میتونستم از اون دارو خونه لعنت شده هم رایحه اتو حس کنم ، میدونی الفا های اینجا باهات چیکارمیکنن؟"

جونگکوک نفس عمیقی کشید و چهرش درهم شد و قدمی به عقب برداشت

"فاک ،نمیتونم خیلی نزدیکت بشم تو بو میدی.."

"بو میدم؟"

تهیونگ پیرهنشو بالا کشید و بو کرد، بعد نگاهی به جونگکوک که سرشو تکون میداد و ازش بیشتر فاصله میگرفت انداخت، انگار که اون چندش آوره.

تهیونگ هورنی بود و همچنین الان خیلی احساسی شده بود.
و یهویی حس کرد زشت و بدبو هم هست.

"بوی گند میدم؟"

"نه"

صورت جونگکوک گرفته شد و فاصله اشو کم کرد و گونه های تهیونگ و تو دستای بزرگش گرفت

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now