🧸Part12🧸

4.9K 747 56
                                    

"اینا از آخرین مدل های کالسکه کودک ما هستن"

فروشنده توضیح داد.

تهیونگ به اون الفا گفته بود که به کمکش نیاز ندارن ولی اون اصرار کرد و دنبالشون اومد.

"مطمئنم بچه اتون قراره مثل خودتون زیبا بشه و این کالسکه مناس.."

"هی!"

جونگکوک رو به فروشنده غرید، ده دقیقه ی گذشته ساکت مونده بود ولی بنظر میرسید که بالاخره صبرش تموم شده.

"میتونم فرمونهات و حس کنم مرد،فقط برو و با کسی که باردار نیست لاس بزن،مرتیکه مزخرف"

تهیونگ چرخید با جونگکوک روبه رو شد و نگاه معنی داری بهش انداخت، بخاطر رفتار بدش با فروشنده که فقط قصد کمک داشت خجالت زده شده بود.

"متاسفم ،فقط سعی داشتم خوب رفتار کنم و.."

"بهت گفتیم به کمکت نیاز نداریم،دوبار! پس با زبون خوش بزن به چاک"

"جونگکوک"

تهیونگ زیر لب غرید و بعد لبخند متاسفی زد

"خیلی معذرت میخوام،اگه سوالی داشتیم بهتون خبر میدیم،ممنون برای کمکتون"

الفا بی حرف سر تکون داد و دور شد .
قطعا رنجیده بود.

"مشکلت چیه؟"

تهیونگ به جونگکوک که به کالسکه قرمز خیره بود نگاه کرد

"جیمین اینکار و نمیکنه"

"چی؟"

"جیمین با من نمیاد خرید و چپ و راست به الفا ها حمله نمیکنه"

"بخاطر اینه که دوستت یه بتاست،اون نمیفهمه اون فروشنده حرومزاده دوست داره خودش حامله ات کنه"

جونگکوک به کالسکه آبی اشاره کرد

"همه اشون شبیه همن"

"موضوع و عوض نکن و اونام شبیه هم نیستن!"

تهیونگ با لجبازی گفت و به کالسکه آبی نگاه انداخت

"این از بقیه بلندتره و فضای بیشتری داره"

"ببین کی اینجاست"

صدای بم مردانه ای از پشتشون گفت

تهیونگ چرخید و الفای بلوند درشت هیکلی و دید که به جونگکوک خیره شده بود.

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now