🧸Part9🧸

5.4K 851 105
                                    

"میخوای باهم بریم یه نوشیدنی بخوریم؟"

"نه عمو،کارم اینجا تموم شده باید به زخمای صورتم برسم"

جونگکوک گفت و به سمت در رفت ،گونه اش هنوز از درد تیر میکشید.

"اره، حتما،اون الفا بدجور ناکارت کرده، تو این چند وقت مبارزه ای رو نباخته بودی ولی اون ده سال از تو بزرگتره و تجربه بیشتری از تو داره ،این عادیه.
تو خوبی و خیلی زود به سطح اون میرسی بعد..."

"داری راجب چی حرف میزنی؟"

جونگکوک دستی لای موهای تازه شسته شده اش کشید .

اخم کرد.

"من نمیخوام به اون برسم ،برنامه ندارم تا ابد تو‌این مبارزه زیرزمینی لعنتی بمونم ، میدونی چرا دارم اینکار و میکنم ،این تنها دلیلشه"

"میدونم"

عموی جونگکوک ژاکتش و درست کرد.

نگاه خیره اشو نگه داشت.

"ولی تو بازم چندتا مبارزه داشتی قبل از اینکه پدر مثلا خوبت کلی بدهی بعد از مردنش به جا بذاره، از طرفی تو خیلی خوبی و استعدادشو داری..."

"هیچ اهمیتی بهش نمیدم ،ازش متنفرم"

جونگکوک در رو باز کرد.

"من میرم"

"هفته بعد میبینمت"

جونگکوک با عجله بیرون رفت و سوار ماشینش شد ،به آینه نگاه انداخت و فحشی داد.

گونه اش ورم کرده بود و یه خراش روی چشم چپش داشت ،سرشو به صندلی تکیه داد و ناله ای کرد، چشماشو بست و نفس عمیقی کشید.

از این وضعیت متنفر بود.

هنوز میتونست بوی شیرین و وسوسه انگیز و حس کنه، چهار هفته گذشته بود و اون هنوز میتونست عطر خواستنی تهیونگ و حس کنه ، برای لحظه ای آرومش میکرد.

عضوی از کلاب غیرقانونی مبارزه زیرزمینی بودن هیچ وقت جزء برنامه اش نبود.

پول گرفتن با انجام کارای پست برای پرداخت بدهی های پدرش هیچوقت هدف زندگیش نبود.

جونگکوک بیست و پنج سالش بود با رویا و آرزو ولی الان نمیتونست روشون تمرکز کنه.

جونگکوک آرزو میکرد که از این وضعیت لعنتی خیلی زود نجات پیدا کنه ولی پدرش کلی بدهی جا گذاشته بود و اون تک فرزند بود .

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now