🧸Part13🧸

5.3K 790 80
                                    

تهیونگ متعجبش میکرد ، اغلب ازش انتظار داشت که به یه شکل عمل کنه ولی امگا به شکل دیگه ای حرف میزد و عمل میکرد.

جونگکوک تو چهار ماه گذشته اینو راجب تهیونگ فهمیده بود، نمیتونست حرکت بعدی امگا رو پیش بینی کنه.

و باوجود اینکه جونگکوک راجب مبارزات غیرقانونی زیر زمینیش ،کارش و آدم هایی که باهاشون رفت وآمد داره بهش گفته بود ، تهیونگ فقط سرتکون داد و ازش بخاطر اینکه براش تعریف کرده بود تشکر کرد، همین.

تهیونگ بعد از اتفاق داخل فروشگاه بهش زنگ زده بود و از جونگکوک خواست تا پیش دکتر و سوپرمارکت همراهیش کنه.

باوجود اینکه جونگکوک دوباره بهش گفته بود که  اگر کنارش باشه خطرناکه ، تهیونگ فقط پیشنهاد داد تا بقیه زمان بارداریش منطقه مرکز شهر نرن و جونگکوک راجب واکنش امگا سوپرایز شده بود که اون موافقت کرد قضیه به همین منوال بمونه.

جیمین هم خیلی بهتر شده بود ولی هنوز هم بدون کمک نمیتونست راه بره بخاطر همین هنوز نمیتونست تهیونگ و به ویزیت هاش همراهی کنه.


تهیونگ تو هفته بیستش بود و جونگکوک داشت اون رو به خونه اش میرسوند تا دوتا جعبه از بطری های آب رو به آپارتمانش ببره.

شکم تهیونگ داشت بزرگ میشد و جونگکوک خودش رو کنترل میکرد که هر دقیقه لمسش نکنه.

به هر حال اون خیلی مواقع خودشو کنترل میکرد، تهیونگ وسوسه انگیز بود.

"خوبه که تو خیلی قوی هستی"

تهیونگ زیر لب گفت و در آشپزخونه رو برای جونگکوک باز کرد تا وارد بشه.

"من همیشه باید دوبار برم و بیام تا مواد غذایی و بالای پله بیارم"

"داری از عضله هام تعریف میکنی؟ ممنون ازت"

تهیونگ خندید و در کابینت رو باز کرد و دوتا لیوان بیرون آورد، روی میز گذاشت.

"میخوای .."

حرفش رو خورد و چشماش گشاد شد.

"اوه خدای من!"

جونگکوک فوری کنارش قرار گرفت و سر تا پاشو نگاهی انداخت

"چی شده؟ حالت خوبه؟ آسیب دیدی؟"

تهیونگ هر دو دستشو روی شکمش گذاشت.
به جونگکوک لبخند زد

"زود باش، دستتو بده"

"چی؟"

تهیونگ دستشو دراز کرد و دست جونگکوک رو گرفت و روی شکمش گذاشت

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now