🧸Part8🧸

5.1K 830 20
                                    

"سلام سوییت هارت."

تهیونگ فحشی داد و چرخید و با الفایی که معلوم نبود از کجا پیداش شده بود روبه رو شد ، مثل خلافکارا بنظر میرسید.

"اینجا چیکار میکنی؟ صورت خوشگلتو قبلا ندیده بودم"

جیمین در ماشین و باز کرد و بیرون اومد ، کنار تهیونگ ایستاد.

"داخل ماشین بمون بتا،کسی با تو حرف نمیزنه"

الفا با عصبانیت به جیمین گفت و نگاه اجمالی بهش انداخت

"به تو علاقه ای ندارم"

"مزاحم دوستم نشو ،اون بارداره"

"اره؟"

الفا خندید و دوباره به تهیونگ نگاه کرد.
به جلو خم شد

"پس بگو چرا رایحه ات اینقدر سکسیه.
نظرت چیه عزیزم؟ شنیدم سکس تو بارداری بهترین سکسه ، ما باید..."

"قطعا نه باتو"

"باید حواست به زبونت باشه،کوچولوی.."

"لی هیون"

صدای جونگکوک سرد و تیز بود.
بین الفای دیگه و تهیونگ ایستاد.

"اینجا چی میخوای؟"

"جئون من باید اینو ازت بپرسم"

تهیونگ وقتی جونگکوک کمرشو گرفت و اونو چرخوند جیغی زد.

در ماشین و باز کرد.

"برو تو"

تهیونگ ساکت سر تکون داد و داخل ماشین نشست ،حس میکرد جونگکوک ناراحت و خشمگینه.

وقتی جیمین هم داخل اومد در و بست.

"بهت گفتم نرو بیرون"

"خفه شو چیم"

تهیونگ بیرون پنجره رو تماشا کرد.
دید دوتا الفا چطور باهم حرف میزنن ، تقریبا بحث میکنن.
برای یه لحظه میخواست پنجره رو باز کنه و حرفاشونو گوش بده ولی تصمیم گرفت انجامش نده ،بهش ربطی نداشت ، جونگکوک بهش ربطی نداشت همین حالا هم پیش از حد همدیگه رو دیده بودن.

"فک کنم حقیقتا پدر بچه ات یه خلافکاره"

"اون فقط اهدا کننده ست و اهمیت نمیدم چی هست"

جیمین تو جاش چرخید و به تهیونگ نگاه کرد
و لبخند زد

"عاشق تغییر مودتم ، هیچ وقت نمیدونی بعدش چی میشه"

Pup's dad ~ kookvWhere stories live. Discover now