روزی که دیدمت ....(قسمت اول)

2.2K 162 23
                                    

قسمت اول

بارون شدیدی بیرون از کلاب شروع به باریدن کرده بود پالتوی خیسش رو از تنش در اورد و با فحشی اروم زیر لبش وارد بار شد تا از شلاق های تیز و بی رحم اسمون برای دقایقی نجات پیدا کنه ..‌‌‌...

به محض ورود به راهروی اصلی سالن پشیمون شد و درست در لحظه ای که تصمیم گرفت به سمت در خروجی برگرده چهره ای زیبا توجه اش رو جلب کرد و با نگاهی میخکوب به تماشای پیک های مشروبی ایستاد که مشتری های بار از فرط مستی و سرخوشی از دستهای پسر جوانی میگرفتن که لبخندش به نظر فریبنده می اومد اما چ کسی میتونست از چشمای خیره کنندش فرار کنه؟؟؟!!!!

چند قدم به جلو برداشت تاصورت زیبای اون پسر جذاب رو واضح تر ببینه که با لمس دستی رو شونه اش حواسش پرت شدو سرش رو به طرف صاحب دست چرخوند

کیم نامجون اینجا چیکار میکنی؟؟؟

از دیدن شریک سابقش جانگ هوسوک تعجب کرد و بلافاصله حس عصبانیت و نفرت همزمان به قلبش هجوم اوردن ولی سعی کرد با پلک زدن های سریع کینه ای قدیمی رو مخفی کنه تا حس واقعیش رو بروز نده که اگه اینکارو میکرد فقط ضعف خودشو نشون داده بود ....

در یه لحظه کوتاه خودشو جمع و جور کردو لبهاشو از حرص به روی هم مالید و به شکل یه ربات خالی از هر حسی خیلی سرد و رسمی جواب داد:اقای جانگ هوسوک فکر نمیکردم همچین جایی همدیگرو ملاقات کنیم عجیب به نظر نمیاد؟؟

جانگ هوسوک که به سیاست و خویشتن داری بین همکارای شرکتشون مشهور بود در همون لحظه ی کوتاه به راحتی متوجه شد که شریک سابقش از دیدنش اصلا خوشحال نشده اما به روی خودش نیاورد و هوشمندانه با گفتن جمله ای اشنا جو خشن و خشک بینشون رو تغییر داد تا بتونه قدم های بعدی رو برای برقراری ارتباط با کیم نامجون تثبیت کنه ....

یادمه قدیما میگفتی هر وقت که مشروب هوس کنم هیچ وقت از شرکام دعوت به نوشیدن نمیکنم اما الان که دیگه شریک نیستیم درسته؟؟؟

کیم نامجون کوچکترین اهمیتی به خاطرات گذشته شون نداد و نفسی رو که از روی ناچاری تو سینه اش حبس کرده بود با فشار ناشی از اجبار بیرون فرستاد و چشماشو اروم بهم زد تا به هوسوک بفهمونه که دعوتش رو به نوشیدن قبول کرده ....

جانگ هوسوک با لبخند به ظاهر صمیمی اما در باطن خطرناک دستشو روی کمر کیم نامجون گذاشت تا به طرف جایگاه بار هدایتش کنه اما نمیدونست که چقدر شریک سابقش از این کار نفرت داره !
هر دوی اونها صندلی های تک نفره ی کنار میز سفارشات رو کشیدن وبا افکار و شخصیت متفاوتشون کنار هم نشستند تا یه ساعت جهنمی رو با نوشیدن مشروب سپری کنند ....

(یکی از ایستگاه های جهنم زمانیه که بین دو کشش درونی جنگ داخلی برقرار میشه یعنی تجربه ی عشق و نفرت در یک واحد زمانی!!!! ‌‌‌
این جنگ تا جایی ادامه پیدا میکنه که تمام قدرت و انرژیتو در عرض چند ثانیه به سرعت برق میبلعه و دقیقا اونجاست که این چالش اصلی تو عالم ذهنت شکل میگیره و باخودت میگی چطوری میتونم خودمو کنترل کنم ؟؟؟

برای کیم نامجون هم امشب رسیدن به همین ایستگاه جهنمیه وقتی کیم سوکجین با لبخندی لطیف ازش میپرسه اقا چی میل دارین براتون بریزم ؟؟
و همون دقیقه صدای مزخرف هوسوک میشنوه که به جای اون جواب میده: فعلا دو تا لیوان سودای خنک برای من و دوستم .....

اما مگه اون دو نفر با هم دوست بودن؟؟؟؟

^^
لطفا منتظر قسمت بعدی باشید...

اما از یادت نرفتم!Where stories live. Discover now