حلقه های فیک نامزدی!

231 33 9
                                    


((قلبش فریاد میزد که اون حتما داره امتحانش میکنه ولی راحت نبود که فوران حسادتشو مهار کنه و به روی خودش نیاره که عشقش چه جوری جلوی چشماش دستمالی میشه و هیچ کاری ازش برنمیاد.......))

____میشه بگی جریان چیه کوکی؟

____داریم باهم بیشتر اشنا میشیم .....

____چرا اخه؟

____ خیلی وقته که ازم درخواست کرده باهاش قرار بزارم چون با تو توی رابطه بودم چند بار درش کردم ولی بالاخره تصمیم گرفتم که وارد یه رابطه ی دیگه بشم.......

_____ولی هنوز حلقه ی من تو انگشتته چطور دلت میاد اینکارو باهام بکنی؟

_____خب من از مدل حلقه ام خوشم میاد وبهش عادت کردم نگران نباش به جکسون میگم پولشو بهت پس بده........

____نمیخام مال خودت!

((هوسوک عصبانی شد و وسط حرفشون پرید :))

____بیمارستان جای این حرفا نیست لطفا نامجون رو عذاب ندین اون تازه از یه بحران شدید نجات پیدا کرده چرا درک نمیکنید؟

((نامجون از حلقه های جمع شده ی اشک تو چشمای تهیونگ خیلی دلش سوخت و برای دلگرمی بخشیدن به قلب مجروح و زخمی اون دست سالمش رو به طرف ته دراز کرد و گفت :))

___ته بیا اینجا پیش خودم من برات حلش میکنم به نظرم کوکی داره اذیتت میکنه !

((اما تهیونگ بدون اینکه قدرتی برای کنترل کردن اوضاع بد روانیش داشته باشه مثل یه بچه زیر گریه زد و باقدم های تند به سمت در بیمارستان دویید ....
نامجون سرشو فورا رو به طرف هوسوک چرخوند و با عجله داد زد))

____برو دنبااااالششششش چرا وایسادی منو نگاه میکنی ؟

((هوسوک دو تا دستاشو به نشانه ی اروم باش بالا برد و گفت:))

____باشه عصبانی نشو میرم باهاش صحبت کنم ......

____زود بااااشششش رفتتتتتت!

((با دست دیگه اش چرخ ولیچر رو تکون داد تا چند قدم به کوکی نزدیک تر بشه ولی حتی یه اینچ هم از جایی که توقف کرده بود نتونست تکون بخوره....
سوکجین به کمکش اومد تا ویلچرشو به سمتی که میخواست هدایت کنه ولی با قفل بازوش توسط یونگی گیر افتاد و نتونست حرکت کنه ......))

____بمون !!!!
اومدم باهات راجع به جیمینی حرف بزنم .........

((سوکجین دندوناشو از حرص شدید روی هم سایید و گفت))

____ ادرسشو که گرفتی!! دیگه دست از سرم بردار........

((یونگی پوزخندی زد و به حالت تمسخر گفت :))

____فکر کردی من گوشام مخملیه؟

____خب که چی؟!

____من المان نمیرم تو زنگ میزنی جیمین برمیگرده همینجا!

اما از یادت نرفتم!Where stories live. Discover now