د.ا.د نویسنده
تهیونگ کنار تخت نشست و گونهی جونگکوک رو نوازش کرد،درد داشت وقتی جونگکوک رو اینجوری میدید،یهو در باز شد،آقای جئون بود.*چ-چیشده؟اون چرا اینجاست؟*خیلی ترسیده و نگران بنظر میرسید.
*اوپا،چیزی نیست.اون فقط غش کرده.حالش خوبه.فقط خوابیده.*تهیونگ بلند شد
*اوه،وقتی گفتی غش کرده خیلی ترسیدم.*
جئون گونهی برادرشو نوازش کرد،جین ضربهای به شونش زد.*اون حالش خوبه،آروم باش*
جئون سرشو تکون داد،نالهای از جونگکوک به گوششون رسید،چشمهاشو باز کرد و به برادرش نگاه کرد.*کوک،حالت خوبه؟*
جونگکوک برادرشو بغل کرد و گریه کرد،*شششش،
عزیزم من اینجام.آروم باش عزیزم.**هی جونگکوک،چیزی نیست.*
جین گونشو نوازش کرد،و اشکهاشو پاک کرد.
جونگکوک به برادرش نگاه کرد.**میخوام برم خونه.**
جییون سرشو تکون داد،جون به برادرش کمک کرد.*تهیونگ تورو تا اتاق پرستار آورده.*
جونگکوک بهش نگاه کرد**ازت ممنونم هیونگ،به خاطر نگران کردنت متاسفم.**تهیونگ بغلش کرد.
*ازم تشکر نکن،من فقط ترسیده بودم کوکی.*
جونگکوک هم بغلش کرد،تهیونگ عقب رفت.*فقط استراحت کن و به چیزی فکر نکن باشه؟*جونگکوک سرشو تکون داد و تهیونگ پیشونیشو بوسید.*ممنونم ته*
جون بغلش کرد*نیازی به تشکر نیست هیونگ.*تهیونگ
بهش لبخند زد،جون ضربهای به شونش زد.همشون سوار ماشین شدن.جین و تهیونگ هم سوار ماشین خودشون شدن.*بچهی بیچاره*
جین آه کشید.*بابا اتفاقی برای جونگکوک افتاده؟*
جین به پسرش نگاه کرد،جین داشت ماشینو میروند.*ته،میدونم که این ازدواج توسط ما برنامهریزی شده اما میدونی چرا جونگکوک رو انتخاب کردم؟*تهیونگ سرشو تکون داد،*اون لایق عشقه ته.من جونگکوک رو بچگی میشناسم،تو نمیشناسیش چون همیشه پیش مادربزرگت میموندی،میدونی که ما و خانوادهی جئون دوستیم،اما بعد از اینکه پدر و مادرش فوت کردن اون خیلی تنها شد،میخوام که اون خوشحال باشه و کلی خطر وجود داره،اون امن نیست ته.*
*بابا،من نمیفهمم.فقط واضح بهم توضیح بده.*
جین به پسرش نگاه کرد.*هفت سال پیش اتفاق افتاد ته،تعطیلات سال نو،ما با تو توی دگو بودیم.*
**جینی،چرا امروز نیومدی منو ببینی؟**
جونگکوک 13 ساله جینو صدا زد،جین بهش نخودی خندید.*ببخشید عزیزم،من اینجام تا سال نو رو با پسرم جشن بگیرم.*
**وایسا،چرا من تا حالا ندیدمش؟**
BINABASA MO ANG
My prince
Fanfictionکیم تهیونگ پسر مدیرعامل شرکت کیم و مدل مشهور در کره با پسر خجالتی،مهربون،و مسئولیت پذیری به نام جئون جونگکوک نامزد میکنه. *اون از زندگیمم مهم تره تهیونگ...نمیخوام کسی به برادرم آسیب بزنه...* جئون جون گی **نگران نباش هیونگ...بهم اعتماد کن...هیچ کس ن...