د.ا.د نویسنده
نزدیک به یک ماهه،جونگکوک و تهیونگ خیلی بهم نزدیک شده بودن.جون و مینهو بهش چندتا تکنیک دفاعی یاد داده بودن تا از خودش دفاع کنه.غروب جونگکوک برگشت سر تمرین با مینهو.ورزش کرد تا بدنشو رو فرم نگه داره.صبح جونگکوک و جون توی باشگاهشون ورزش کردن،اما اون برای تهیونگ فقط یه بیبی بویه.وقتی بحث تهیونگ میشه جونگکوک خیلی حرف گوش کن و تسلیم میشه.
*آه بانیه من بیشتر از قبل جذاب و خوشتیپ شده*
ته توی کافهتریا کنارش نشست.**اما نه به قویایه تو**
تهیونگ موهاشو بهم ریخت،بعد از اون حادثه تهیونگ از یری دوری میکرد و تبلیغی که قرار بود باهاش بازی کنه رو کنسل کرده بود.*این به خاطره توعه یری،عکسبرداریه تبلیغاتی تو یه کمپانیه دیگه رو هم از دست دادیم.*جویی گفت،یری به تهیونگ و جونگکوک نگاه کرد.
*اگه هنوزم بهش حسی داری بریزش دور،ببینشون چجورین،فقط یک ماه شده و دارن عین کاپلا رفتار میکنن.*وندی بهش خندید
*ما بهت کمک میکنیم.*
یری به کای و سهون نگاه کرد،*اما توعم باید به ما کمک کنی.من اون پسره،جونگکوکو میخوام.*سهون گفت.
یری بهشون لبخند زد،اما اونا نمیدونستن که تهیونگ متوجهشون شده.*بیبی،غروب منم باهات میام.*
جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد،*میخوام ببینم بانیم چطوری تمرین میکنه.*جونگکوک بهش لبخند زد،
همشون رفتن سر کلاساشون.تهیونگ به جینیانگ زنگ زده بود و گفته بود که خودش جونگکوک رو میرسونه.حین تمیرین کردن تهیونگ چشمشو از روی جونگکوک برنداشت.تهیونگ یه مبارز با مهارته که خیلی از جونگکوک قویتره.*بدجور زل زدی بهش*یکی از کارکنا گفت.
*چیکار باید بکنم،خیلی هاته*
کارمند بهش لبخند زد،بعد از دو ساعت جونگکوک تمرینشو تموم کرد.جونگکوک سریع یاد میگرفت.**خودم میتونم انجامش بدم هیونگ**
تهیونگ عرق جونگکوک رو خشک کرد،مینهو کنارشون نشست.*خب ته،آقای کیم گفت که میخوای بعد کالج مدیریت کمپانی رو به عهده بگیری.*جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد.*آره،جدا از مدل بودن پدرام میخوان که کمپانی رو هم بچرخونم.از این به بعد پدرم بهم کمک میکنه.*
جونگکوک وسایلش رو جمع کرد و تهیونگ ماشین رو به سمت عمارتش روند.*بیبی،میتونی برام یه آهنگ بخونی؟*
جونگکوک بهش لبخند زد،*میخوام صداتو بشنوم.*
جونگکوک شروع به خوندن یه آهنگ کرد.
YOU ARE READING
My prince
Fanfictionکیم تهیونگ پسر مدیرعامل شرکت کیم و مدل مشهور در کره با پسر خجالتی،مهربون،و مسئولیت پذیری به نام جئون جونگکوک نامزد میکنه. *اون از زندگیمم مهم تره تهیونگ...نمیخوام کسی به برادرم آسیب بزنه...* جئون جون گی **نگران نباش هیونگ...بهم اعتماد کن...هیچ کس ن...