د.ا.د جونگکوک
**ه-هیونگ...**
کمی ناله کردم و سعی کردم خودمو کنترل کنم تا بلند ناله نکنم.*سعی نکن صدای نالههاتو بیاری پایین بیبی،ددی خیلی زیاد میخواد که بشنوتشون.*با شدت به بدنم حمله کرد. دستاش روی کل بدنم میچرخیدن.سنگین نفس میکشیدم و میتونستم حس کنم که دارم هارد میشم.
به سمت خودم کشیدمش و هردومون شروع به بوسیدن شهوانیه همدیگه کردیم.محکم کمرمو گرفت و دیکشو روی دیکم حرکت داد.**ت-ته.**
خیلی خوبه،همزمان هم درد و حس میکنم هم لذتو.
*بیبیه من خیلی هارد شده.*
دیکشو دوباره روی دیکم کشید که باعث شد نفس نفس بزنم.کمربندمو باز کرد.شبیه یه ببر گرسنه به نظر میرسید که آمادست که شکارشو بخوره.*ددی کاری میکنه حس خوبی داشته باشی.قراره از روی لذت جیغ بکشی کوک.*خیلی احساس خجالت و اضطراب میکنم.شلوار و باکسرشو درآورد و روم خیمه زد.نگاه خیرهی گرسنه و شهوانیش توش عشقم بود.
**منو مال خودت کن ته.**
بهم پوزخند زد،دستشو روی گردنم کشید و رفت پایینتر.پاهامو از هم باز کرد.انگشتاش به سمت...یهویی از خواب بیدار شدم و اطراف اتاقو نگاه کردم.
تنها بودم.قلبم خیلی تند میزد.این اولین باریه که همچین خوابی در مورد خودمون میبینم.یه خواب سکسی،سکس داشتن.زانوهامو تو سینم جمع کردم.
ساعت 6 صبح بود.میتونم حس کنم که هارد شدم.
حتی با اینکه میدونم چطور لذت ببرم اما نمیخوام خودم انجامش بدم.لباسامو در آوردم و رفتم زیر دوش آب سرد.ما سرمون با عکسبرداریا و کنسرتامون شلوغه.خیلی دلم براش تنگ شده.برای لمسش،لباش رو لبام.استرس گرفتم.امروز باید به خاطر عکسبرداریمون بریم تو فضای باز.
یه هودیه اور سایز و جین پوشیدم.*کوکی حاضری؟*
به جیمین هیونگ نگاه کردم.سرمو تکون دادم.امروز باید به خاطر فتوشوت موهامو رنگ کنم و این ایدهی جیمین هیونگه.**چرا باید موهامو رنگ کنم؟**
به جیمین و بوگوم هیونگ نگاه کردم که داشتن برای موهام یه رنگیو انتخاب میکردن.*چون برات خیلی خوب میشه وقتی رنگ موی جدیدو امتحان کنی.*و در آخر یه رنگیو برای موهام انتخاب کردن.
**خب فکر میکنی که بهم میاد؟**
از استایلیست پرسیدم.سرشو تکون داد و رنگو به موهام زد.خیلی احساس خستگی میکردم برای همین یه چرت کوتاهی زدم.جیمین هیونگم رنگ موهاشو عوض کرد.
بعد از شستن موهام به جیمین هیونگ نگاه کردم.اون همیشه رنگ موهاشو عوض میکنه اما این برای من اولین باره.همه منتظرمون بودن.به خودم توی آینه نگاه کردم.
*اوههه کوکی،این رنگ مو خیلی بهت میاد.تازه خیلیم هات شدی و البته کیوت.*به استایلیستم لبخند زدم و برای عکسبرداری آماده شدم.تقریبا غروب بود وقتی عکسبرداریمونو تموم کردیم.مکانش خارج از شهر بود برای همین خیلی طول کشید تا برسیم خوابگاهمون.
![](https://img.wattpad.com/cover/212219874-288-k243199.jpg)
YOU ARE READING
My prince
Fanfictionکیم تهیونگ پسر مدیرعامل شرکت کیم و مدل مشهور در کره با پسر خجالتی،مهربون،و مسئولیت پذیری به نام جئون جونگکوک نامزد میکنه. *اون از زندگیمم مهم تره تهیونگ...نمیخوام کسی به برادرم آسیب بزنه...* جئون جون گی **نگران نباش هیونگ...بهم اعتماد کن...هیچ کس ن...