¤کد 05¤

1.9K 452 391
                                    

ووت یادتون نره سان شاینز*.*☀

"من,یک,هفتس که,دارم روی این نقشه کار می کنم,بعد بهم می گی این منصفانه نیست؟تا کی می خواییم انقدر راحت بذاریمش؟ تا کی قراره تو ناز و نعمت زندگی کنه؟ بسشه دیگه,اون 20 سالشه, می تونه با این کنار بیاد!"
لویی همونطور که دستاشو روی میز دفترش گذاشته بود به حرفی که اِدی خطاب به نایل که پیشنهادشو رد کرد می زد گوش می داد

لیلی:"ببین,من می دونم قرار بود براش یه زندگی واقعی رو رقم بزنیم,ولی مگر قرار نبود اون طوری زندگی کنه که ارزوشو داشته؟ و مطمئنم که ارزوی هری این نیست که بهش خبر بدن خواهرش و مادرش توی یه تصادف مردن!"

لویی کلافه دستی به صورتش کشید
"دست من نیست,می فهمی لیلی؟ می فهمین همتون؟ دست من نیست باشه؟ دستور از بالاست! منم فقط اجرا کننده نقشه ام"

زین ابرو بالا انداخت
"مامورای دولت؟ ولی اونا نزدیک ده ساله که به اینجا سر نزدن,حالا بعد از ده سال اومدن می گن چند منه؟ "

لیام:"تو می تونی بهشون بگی انجامش دادی و انجامش ندی! می دونی؟"

لویی:"و اگر دوباره اومدن برای تحقیق؟"

نایل:"اصن برای چی همچین پیشنهادی دادن؟"

لویی روی صندلش نشست
"قراره این رو روی هری امتحان کنن و اگر جواب داد سریع باهاش کنار اومد دستگاه رو ثبت می کنن و به اسم گروه جهانی می شه,
می تونن از روش بسازن یا همین دستگاه رو به فروش برسونن!"

لویی سرشو پایین انداخت متاسفانه در برابر تنها کسایی که قدرت نداشت,مامورای خود شخص رئیس جمهور بودن که معلوم نبود دستگاهشو برای چی می خوان!

لیلی:"مسخرس,واقعا مسخرس!"
لیلی کلافه پاشد تا بره قهوه درست کنه

لیام:"اون نمی تونه تحملش کنه,اون عاشق مادرشه!"

اِدی:"اون همین الانشم ندارتش,اون داره با توهمش زندگی می کنه!"

زین":اون به همون توهمش هم راضیه!"

لویی:"یه طوری باهاش حرف نزنین انگار دارین با یه تیکه گوشت حرف می زنین! اونم ادمه,جون داره,حس می کنه! احساسات داره!"
با حرف لویی همه برگشتن سمتش و با تعجب نگاهش کردن

لیلی:"خیله خب بسه دیگه,بیایین اینا رو بخورین و یکم استراحت کنین,فردا کار رو شروع می کنیم!"
کمی سکوت شد و بقیه با ارامش قهوه هاشون رو می خوردن

لویی:"اِدی؟ باب لازم نیست برای فردا حاضر بشه"
اِدی سر تکون داد

اِدی:"پس...یعنی اون تنها می شه؟ کسی رو نداره که باهاش زندگی کنه؟"
لویی سری به چپ و راست تکون داد
"زین و لیام و نایل کنارش خواهند بود"

هرموقع به این فکر می کرد که هری قراره راجب به این موضوع چه واکشی نشون بده دلش به هم می پیچید

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now