¤کد 19¤

1.5K 375 745
                                    

ووت یادتون نره هانیز*-*🍯🐝

"سالن ده تا میز داره,که من چهارتاشو رزرو کردم,به هر حال کل سالن مال ماست ولی خب بگذریم...
دوتا دوتا بیایین بگین مهمون اقای تاملینسون هستین,
وارد می شین سر هر میز دو نفر دونفر می شینین-"

"خیله خب زین,فهمیدیم,لازم نیست بهم بگی وقتی نشستم پامو بندازم روی اون یکی!"
لویی همونطور که توی ایینه ی اتاقش ایستاده بود و به خودش ادکلن می زد گفت

"نخیر, در ادامه می خوستم بگم,یادت نره دستمالو موقع شام روی پات بندازی!!"

"چرا خوشمزه بازیاتو برای تدی برت استفاده نمی کنی؟"

زین خندید
"حواست هست دیگه نه؟"
"نگران نباش برو,ساعت 8 همه اونجا نشستن و منتظر شماهان!"
زین ازش تشکر کرد و تلفن رو قطع کرد

لویی به تیپش توی ایینه نگاه کرد
یه کت شلوار براق مشکی با پیراهن سفید زیرش که تیپ مردونه و جذابی رو براش رقم زده بود
کفشای ورنی براقشو پوشید و بعد از برداشتن گوشی دیجیتالی, سوییت ماشینشو برداشت و از اتاقش بیرون رفت

پشت در اتاق هری ایستاد و قبل از اینکه در بزنه صدای خنده های ریز رو شنید
"اینشکلی خوشگل تری!"
صدای لیلی بود!

در زد
"هری؟ حاضری؟"

صدای لیلی رو شنید
"تا تو بری پایین هری هم میاد!"
"منتظرم!"

لویی از پله ها پایین رفت و دید همه با قیافه های مرتب و درست کرده پایین منتظرن

"زین گفت باید دونفر دونفر بیریم,هر دونفر هم سر یه میز بشینن بغیر از نایل و اِدی و لیلی که سه نفری میشینن,ولی بهتره سعی نکنین با شریاتون مراسمو بهم بزنین!"

صدای لیلی رو از پشت سرش شنید
"قول نمی دم!"
لیلی با لباس سرمه ای توی تنش و گلای صورتی روی کمرش خیلی زیبا به نظر می رسید

نایل سوت گرگی زد و باعث خندیدن همه شد
"سینگلی بهت فشار اورده نه؟"
"مگه وقتی تو اینجایی ادم به کس دیگه ای هم نیاز پیدا می کنه؟"
نایل و لیلی به هم تیکه می نداختن

"بسه دیگه,برین که تا قبل از 8 اونجا باشین!"
هیو و مدس با BMW خودشون رفتن و لویی نایل و لیلی رو فرستاد تا با بنز اِدی برن!

قبل از اینکه لیلی از در خارج بشه چرخید سمتش
"هری یکم با لباسای جدیدش درگیر بود.....,الانا میاد پایین"
لویی سر تکون داد

"برین ماهم پشت سرتون میاییم!"
گفت و برگشت تا دنبال هری بره
"هری؟"

پایین پله ها ایستاد و صداش زد
"دارم میام!"
لویی صدای هری رو شنید و بعد از چند دقیقه خودش رو بالای پله ها دید که باعث شد برای چند دقیقه بهش خیره بشه

هری یه پیراهن که تا لب شلوارش قد داشت پوشیده بود که یقه ی بلندی داشت
سر یقه و استیناش و پایین پیراهنش تور های ریز سفید رنگی وجود داشت که اون رو شبیه فرشته ها می کرد
شلوار لی مشکی براقی پاش بود و چکمه های پاشنه دار سفید رنگی پاش بود که مارک گوچی روشون حک شده بود!
انگشترای نقره ای و بزرگش انگار برای دستاش ساخته شده بودن و اون لاک مشکی ست قشنگی براشون بود!
موهاشو به یه طرف مرتب کرده بود و صفت زیبا ترین مخلوق خدا رو به چشم لویی تصاحب کرده بود!

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon