¤کد 27¤

1.5K 364 511
                                    

ووت یادتون نره مانگو جویسز*-*🍹

زین و نایل و لیام به نظر ترسیده می یومدن

لیام:"از کجا معلوم حالشون خوب باشه؟"
"من به تایلر اعتماد دارم!"

لیام:"چطور اون وقت؟"
"چون می شناسمش!"

صبح بعد از صبحونه...
درسته!
بعد از چند روز,لویی رفته بود تا صبحونه بخوره,کنارشون....
کنار هری...
نشست و به نظرش تا حالا میز انقدر خالی نیومده بود...

و تنها کلمه ای که به بقیه گفت برای توجیه این وضعیت:
"اونا رفتن!"

و حالا پنج نفرشون توی اتاق لویی نشسته بودن
بغییر از هری که به دیوار کنار در یه شونه تکیه داده بود و به حرفای لویی گوش می داد بدون اینکه بهش نگاه کنه

"من دیدمشون!"
همونطور که به سمت چپش نگاه می کرد گفت و باعث شد همشون بچرخن سمتش

لیام:"چی ؟"
"من دیدمشون,اونا حالشون خوبه,توی دنیای واقعی بیدارن و دارن زندگی می کنن,تیموتی نشونم داد..."

نایل چند قدم به هری نزدیک شد
"حالشون چطور بود؟"
هری به نایل نگاه کرد
"خوب....."
هنوزم دلش نمی خواست حرف بزنه

هری به زمانی فکر کرد که با تیموتی وارد اتاقی شد که اون چهارتا توش بودن
هرکدوم در حال انجام دادن کاری بودن,
کتاب خوندن,کار کردن با گوشی یا لاک زدن...
اونجا یه اتاق بزرگ بود که می تونستی خیلی وسیله توش ببینی...

هری یاد زمانی افتاد که وقتی دیدنش
همشون به سمتش اومدن و بغلش کردن
ولی هری بی حس نگاهشون می کرد...

"متاسفم!"
زین بلند و بی مقدمه گفت و به هری نگاه کرد

هری به زین نگاه کرد و لبخند کم رنگی زد
"معذرت می خوام هری!"
بعدش هم لیام
هری نگاهشو به لیام که با لبخند نگاهش می کرد داد

"هممون متاسفیم هری...واقعا هستیم,تو بهترین برادر و دوستی هستی که هرکس می تونه داشته باشه,ما از همون روزای اولی که توی دنیای شبیه سازی باهات حرف زدیم,عاشق شخصیت و خنده هات و طرز رفتارت شدیم...مارو ببخش"
نایل حرفشونو تکمیل کرد و باعث شد هری سرشو پایین بندازه

"معذرت خواهی.....,
وقتی زخمی عمیق زده می شه,جاش می مونه...."

با این حرفش نایل حس خیلی بدی پیدا کرد
حس کرد می تونه گریه کنه...
توی این وضعیت...
دوستاشو دونه دونه از دست می داد...
توی یه دنیای شبیه سازی شده لعنتی گیر افتاده بودن...
یکی از بهترین دوستاش حتی نگاهشون نمی کرد...

نایل از کنارش رد شد و همونطور که می گفت
"معذرت می خوام"
از اتاق بیرون رفت

لیام هم پشت سرش و زین اخرین نفر بود...
ولی قبل از اینکه از در خارج شه جلوی هری ایستاد

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now