¤کد 30¤

1.6K 353 431
                                    

ووت یادتون نره کوالاها*~*🐨

لویی صبح چشماشو کنار فرشته ی زیباش باز کرد...
اون توی خواب حتی معصوم تر می شد...
دقیقا برعکس زمانی که مسته!

بهش لبخند زد و اهسته روی پیشونیشو بوسید
باعث شد هری بینیشو چین بده و روی پهلوش بچرخه

از جاش بلند شد و بعد از مسواک و شستن صورتش اهسته در اتاق رو باز کرد و ازش بیرون رفت

در اتاق نایل نیمه باز بود و به طور خیلی شلخته ای خوابیده بود!
بهش لبخند زد و رفت توی اشپزخونه...

123456789
987654321

هری چشماشو باز کرد و و همون لحظه حرفای هیو رو به یاد اورد...
"به لویی بگو به حرفام فکر کنه!"

دیشب توی واقعیت بیدار شده بود و هیو رو بالای سرش دید
و همین طور لویی!
چون لویی در واقعیت خوابگردی می کرد!

تازه متوجه شد لویی کنارش نیست...
سرشو بلند کرد و اتاق رو از نظر گذروند ولی...

دوست داشت وقتی بیدار می شه کنارش باشه!

صدای زمزمه و غرغرای کسی رو از بیرون شنید
اون نایل بود که داشت غر می زد و بعدش داد کشید....
چند دقیقه بعد هم صدای خنده های لویی!

روی تخت نشست اما درد بدی توی کمرش پیچید و باعث شد هیس کش داری بکشه و کمرشو قوس بده!
صدای حرف زدنا قطع شد و هری با چشمای بسته و اخمالو روی تخت نشسته بود و کمرشو می مالوند

تا اینکه پایین رفتن تخت رو حس کرد
سرشو برگردوند و لویی رو دید که بهش نگاه می کنه

"گود مورنینگ سان شاین!"
لویی بهش لبخند زد
هری هم متقابلا بهش لبخند زد و خودشو انداخت توی بغلش
باعث شد لویی لبخند بزنه و محکم بغلش کنه

"دوش اب گرم؟"
"فکر کنم بهش نیاز داشته باشم..."
لویی هری رو براید استایل بلند کرد و توی وان حموم گذاشت
شیر اب رو باز کرد و کنارش روی دو زانو نشست

نگاهش به گردن و شونه و سینه های کبودش افتاد
با سر انگشت اشارش روشون کشید و به هری نگاه کرد

هری بهش لبخند زد و متقابلا سر شونش رو که کبود شده بود دست کشید

"بهت اسیب زدم؟"
"من دوستشون دارم!"
لویی لبخند قشنگی زد و خم شد و یه بوسه روی گردنش یکی روی سینش و یکی روی شونش گذاشت

شیر اب رو بست و از هری خواست یکم توی اب گرم بشینه...

از جلوی اتاق نایل که رد می شد دید نایل داره با غر غر لباس عوض می کنه

وارد اتاق شد و با فاصله ازش ایستاد
"خب؟"
"رسوندمشون فرودگاه دیگه....چیز دیگه ای هم بود مگه؟"

"نه ولی اگر از اول مثل ادم از تختت بلند می شدی,لازم نبود روت اب بریزم! وقتی می گم کار مهم دارم باید بلند شی!"
لویی گفت و چرخید از در بیرون بره

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now