¤کد 24¤

1.7K 386 848
                                    

ووت یادتون نره لیمو ترشا*-*🍋

(عکس کلبه,جهت کمک به تصوراتتون!)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(عکس کلبه,جهت کمک به تصوراتتون!)

لویی با زنگ گوشیش که از توی نشیمن کلبه می یومد از خواب بیدار شد

هری کنارش نبود!

بلند شد وگوشیشو از روی کاناپه برداشت و کنار گوشش گذاشت
لویی:"هیو؟"
با صدای دورگش گفت

هیو:"معذرت می خوام لویی,می دونم الان ساعت 4 صبحه و از خواب بیدارا کردم ولی,کار واجبی داشتم!"

لویی همونطور که کل خونه رو از نظر گذروند و هری رو پیدا نکرد به حرف هیو گوش می داد

لویی:"چی شده؟"
به سمت در کلبه که تازه متوجه شد نیمه بازه قدم برداشت

هیو:"تیموتی توی محفظش نیست!"
لویی سرجاش ایستاد و اخم کرد
"یعنی واقعا بردنش؟ یعنی از اولشم می دونسته؟ فقط بازیمون داده؟"

لویی دستشو روی دستگیره در گذاشت و بازش کرد
دم دمای طلوع بود و خورشید کم کم خودشو نشون می داد

"باور کن,یکی خیلی ماهرانه وارد اینجا شده,محفظه رو پایین داده و تیموتی رو برده,بعدش هم که دیدیم اومده بودن توی پیست,کار خودشونه!"
لویی به دور و اطراف نگاه کرد ولی هری رو پیدا نکرد

"داری می گی تیموتی هم جزوی از بازیه؟ خدای من! فکر می کردم دارم توهم می زنم!"

"متاسفانه درسته!"

لویی چند قدم از خونه فاصله گرفت ولی هری رو هیچ جا پیدا نکرد!
موتورش سرجاش بود ولی خودش نبود!

"هیو,هری نیست,می تونم بعدا بهت زنگ بزنم؟"
"حتما,بعدش می تونی بیایی اینجا؟"

"می بینمت!"
لویی تلفن رو قطع کرد و به سمت موتورش رفت

روشنش کرد و به سمت جاده روند
سر جاده ی اصلی که رسید توی تاریکی نتونست کسی رو ببینه
کم کم داشت نگران می شد!

موتور رو به سمت پایین جاده حرکت داد
لویی تمام پیست مسابقه رو گشت ,دو دور دورش زد...

ولی هری اونجا نبود!
به زین تکست داد:
"هری گم شده!"
معلوم بود که الان خوابه!

گوشیشو توی جیبش برگردوند و به سمت ازمایشگاه روند تا شاید بتونه هری رو هم توی راه پیدا کنه!

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now