ووت یادتون نره سوییت آیس کریمز*.*🍦🍨
"بیا اینجا!"
صدای پسر رو شنید که از توی تاریکی صداش می زد"هی لویی! دنبالم بیا!"
لویی دنبال پسر رفتو بعد از چند قدم پسر رو دید که بالای سر هری ایستاده و نگاهش می کنه
دوباره لویی تونست نیم رخش رو به خوبی ببینهتا اینکه پسر اروم دستشو اورد بالا و به چیزی توی روبه روش اشاره کرد
"اونجا رو نگاه کن!"لویی سر انگشت پسر رو گرفت و وقتی فهمید پسر به چی اشاره می کنه خون توی رگای لویی یخ بست
تیموتی روی یه تخت دراز کشیده بود
تمام بدنش برهنه و پر از زخم و زخم های خون مرده شده بود!
صورتش و پای چشماش کبودی و زخم هایی که به رنگ سیاه بودن
انگار از مرگ برگشته بود!
و اما چسب پهنی که دور تا دور دهنش پیچیده شده بود باعث شد لویی اخم کنه!
ولی زمانی که تیموتی یک دفعه چشماشو باز کرد و نگاهش کرد
لویی از خواب پرید و مثل همیشه داد می کشید!نفس گرفت و لیوان ابی رو که کنارش بود سر کشید
سراسیمه از جاش بلند شد و با کاغذ و مداد شروع کرد به کشیدن و طرح زد45 دقیقه بعد لویی با دستی زیر چونش به صورت شخص رو به روش نگاه می کرد...
123456789
987654321هیو:"یک ماهه که گذشته و تو تازه الان داری به این نتیجه می رسی؟"
لویی:"می شه بگی زین بیاد اتاقم؟
هیو:"نه تا وقتی جواب منو ندی!"
یک ماه از وقتی که تمام اطلاعات رو راجب اون پسر و خانوادش و طوری که زندگی می کرد جمع کرده بودن می گذشت و دو هفته از وقتی تیموتی توی ازمایشگاه رفته بود گذشته بود,
و حالا لویی به نتایج جدیدی رسیده بود که با هیو به اشتراک می ذاشت!لویی:"ببین,من نمی دونم اون چیه,ولی یه چیزی هست!"
هیو ابرو بالا انداخت و لویی کلافه سر تکون دادلویی:"مگه با هری هم همین کارو نکردیم؟"
هیو:"هری فرق داشت! برای این مورد دیگه نباید چیزی رو از واقعیت وارد زندگیش کنیم,زندگی قبلیشو توی توهم ادامه می ده تا وقتی پنج سال بگذره,
ازمایش نتیجه می ده و به خوبی تموم می شه!
بعدش می یاریمش توی واقعیت,مثل هری براش یه موقعیت جدید جعل می کنیم و بهش یه زندگی می دیم!"
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...