ووت یادتون نره پینکی پایز*.*🍰
لویی تماسی از طرف ماموران دولت داشت
که ازش می پرسیدن حال کد 0194 چطورهاون فقط سعی کرد تا کاری کنه بیخیال شن پس:
"اون کاملا بهبود نیافته قربان,ایشون هنوزم درگیر مسائل احساسی هستن,و خودشون رو توی اتاقشون حبس کردن!"
لویی پشت تلفن به خاطر دروغش نیشخندی زد,درسته که هری هنوزم به مادرش و خواهرش فکر می کرد و گاهی می رفت توی هپروت
اما اون امشب داشت می رفت تا اولین مسابقه موتور سواریشو ببینه پس,حالش توی سه هفته خیلی بهتر شده بود!و همچنین این به این معنا بود که پیست کامل شده و می تونن راهش بندازن
تا حالا دو روز از شبی که اونا با هم صحبت کرده بودن تا برن بیرون گذشته بود
و اونا به مسابقه نرفتنچرا؟
چون هری شب بعدش بهونه اورد که درس داره
و شب بعد از اون هم بهونه اورد که مریضه!
و تمام اونا می دونستن که این دروغ محضه!محض رضای خدا,اونا حتی توی مغزش هم بودن
چه برسه به اطلاع از وضعیت بدنیش و وضعیت درسیش!ساعت 7:40 صبح بود و لویی مکالمشو تموم کرد
تونسته بود راضیشون کنه که هری حالش خوب نیست و اونا اینجا نیان و تا یه مدتی بیخیالشون بشنلویی حتی بیشتر از هری هیجان زده بود
هنوز کسی نیومده بود و خودش توی ازمایشگاه تنها بود
از توی اتاقش برای خودش قهوه ریخت و با لیوانش از اتاقش خارج شد
اونجا انقدر امن و حفاظت شده بود که مطمئن باشه حتی اگر کسی از چند متری اینجا رد بشه بهش خبر می رسه و توی راهرو ها اگر پشه توی هوا پر بزنه,لویی می تونه حرکت بال های اون رو دنبال کنهاز وقتی خانواده ی کالدر باعث به هم ریختن ارامشش شده بودن یک روز کامل رو سر فوق امنیتی کردن ازمایشگاه گذاشته بود و حالا با گوشی دیجیتالی که ساخته بود
همه جا رو زیر نظر داشت!توی راهرو ها به سمت پیستِ موتور هری می رفت
می خواست مطمئن باشه همه چی برای امروز خوب پیش بره
در اهنی اونجا رو باز کرد و وارد شدجاده ساخته شده بود و کاملا حفاظ بندی شده بود
شیش تا میز دور تا دور و هفتمین وسط اونها وجود داشت که کامل شده و مجهز بودن5 قدم جلو تر شیشه ای وجود داشت
اما این دفعه به خاطر پستی بلندی جاده,
شیشه تا سقف ساخته شده بودازمایشگاه فوق العاده بزرگ بود
می شد گفت دو برابر ازمایشگاه اصلی
اگر قرار بود با موتور مسابقه بدن 40 دقیقه طول می کشید تا جاده ی پیچ در پیچ رو طی کننجاده ی اصلی و ساخته شده در واقعیت خطرناک بود و توی کوهستان ساخته شده بود
طوری که قسمتی از جاده از کنار کوهستان رد می شه و قسمت دیگش دره بود
که اونا می تونستن تمام منظره ها رو برای هری شبیه سازی کنن
YOU ARE READING
(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
Science Fiction(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورت...