¤کد 11¤

1.7K 400 594
                                    

ووت یادتون نره سان فلاورز*-*🌻

دیشب که زین به هری زنگ زده بود تا حالشو بپرسه,
هری راجب تمرینش و لویی براش تعریف کرد

زین هم تایید کرد که اون ادم جدیه و هشدار داد که چقدر سخت گیره!
و زمانی که هری گفت امشب قراره به گفته لویی, بره تا مسابقه رو ببینه زین اصرار کرد که خودش و نایل و لیام هم بیان!

و این طوری شد که قرار گذاشتن تا ساعت 9 هم رو اونجا ببینن
و البته که اصرار های زین همه دستور لویی بود!
و تمام اینا نقشه بود تا امشب به خواست لویی یه اتفاق خاص دیگه بیوفته!

لویی توی ازمایشگاه از این طرف به اون طرف می رفت و چک می کرد که همه چیز درست باشه
قرار بود امشب پیست به دست سه نفر بچرخه و لویی با اینکه به گروهش اعتماد داشت ولی بازم استرس داشت

هیو:"لویی؟اون داره برمی گرده خونه!"
لویی همونور که کنار اِدی ایستاده بود و دستوراتشو به افراد و موتورسوار های پیست گوش می داد هیو رو از هدفونش شنید

"داره پیاده می یاد درسته؟ حواست بهش باشه,شبیه سازیارو انجام بده!"
هیو:"دریافت شد!"

هری تمام راه دانشگاه تا خونه رو پیاده رفت و غر زد!
و 90 درصدش هم راجب لویی بود!
به خونه رسید و ساعتو نگاه کرد
4 بعد از ظهر!

کولشو کنار گذاشت و رفت تا لباساشو عوض کنه
یه تاپ مشکی با شلوار تو خونه مشکیشو پاش کرد و به سمت گاراژ رفت

به جای اینکه موتور خوشگلشو ببینه ,دوچرخه اشنایی رو دید و با لبخند به سمتش قدم برداشت
"هعی رفیق؟ امروز قراره کمکم کنی بتونم تمرینمو کامل کنم!"
و دوچرخه رو از گاراژ بیرون اورد

توی کوچه ی پهن روبه روی خونش شروع کرد به تمرین
یک ساعت اول رو انقدر دوچرخه رو اورد بالا تا ترسش ریخت...
یک ساعت دوم با رکاب سر دوچرخه رو می یاورد بالا و سعی می کرد بدنشو از روش بلند کنه...
و یک ساعت سوم هری می تونست به مدت 10 ثانیه روی دوچرخه درحالی که داره حرکت می کنه و سرش بالاست بایسته!
با ذوق تمام سر دوچرخه رو اورد پایین و عرقشو پاک کرد

"موفق شدی!"
لویی همین طور که با لبخند از پشت شیشه نگاهش می کرد
برای هری گفت و هری با خوش حالی تمام داد زد
"بالاخرهههههه,می تونم با موتورم تمرین کنمممم!"
و اخرش تبدیل به سرفه شد

لویی اخم کرد
"خسته شدی,نفس کم اوردی,نفس بکش!"
هری روی دوچرخه صاف نشست و سعی کرد اول نفسای عمیق بکشه و بعد اروم و منظم نفس بکشه!

ساعت رو نگاه کرد: 7!
اوه!
هری دوید توی خونه تا بره دوش بگیره!

"باز شروع شد!"
لویی سرشو انداخت پایین و به هول زدن هری خندید

"اِدی؟اماده ای؟"
توی میکروفون برای ادی گفت و اِدی سر تکون داد
"بله قربان,پیست تا ساعت 9 مال شماست و بعد از اون برای منه!"
لویی اروم سر تکون داد

(SomnAmbUliStic)+%5÷7=42Where stories live. Discover now