همه توی سالن اصلی غذاخوری جمع شده بودن . جین به سرآشپزا دستور داده بود که چهار وعده غذا برای ورود نارا آماده کنن
در همین حین همتون توی سالن نشسته بودین و درتلاش برای شناختن همدیگه بودین و خب یجورایی بنظرت فضای ناراحت کننده ای ایجاد شده بود
" خیلی خوشحالم که مثل همیشه میبینمت نارا " جین با لبخند گرم همیشگیش گفت
" این افتخارو مدیون چی هستیم ؟ "
"چند روز دیگه تولد جیمینه . میدونم که معمولا جیمین کسیه که برای بقیه مهمونی ترتیب میده ولی من میخواستم یه کار خاص براش انجام بدم"
جیمین لب پایینشو کشیده بود توی دهنش و خیره شده بود به نوشیدنیش . تاحالا ندیده بودی انقدر کم حرف بشه و تقریبا عصبانیم به نظر می رسید . واقعا نمیفهمیدی نارا چطوری انقدر دوستداشتنی به نظر میرسه . از خیلی جهات به نظر ظریف میومد ، نه به معنای بد ، نه به معنای ضعیف ، ظریف به معنای زیبا . صداش نازک و آروم بود ، استایل ساده و دوستداشتنی ای داشت ، و طرز رفتارش کاملا دوستانه و تاحدودی خجالتی بود
وقتی جیمین اونو به عنوان نامزدش بهت معرفی کرد ، اعتراف میکنی که اون موقع احساس متفاوتی نسبت بهش داشتی . مخصوصا با دیدن واکنش جدی جیمین نسبت به حضورش حتی به نظرت ظالم ، مغرور یا گستاخ به نظر میرسید و به همین خاطرم فکر نمیکردی ازش خوشت بیاد . اما بعد از اینکه تو راه برگشت از دریاچه باهاش حرف زدی ، فهمیدی که اون هیچکدوم از اون چیزایی که درموردش فکر میکردی نبوده .
پس مشکل جیمین چی بود؟
نامجون ، جین و تهیونگ مشغول صحبت با نارا بودن . جونگکوک مثل همیشه ساکت روبروی جیمین و نارا نشسته بود و دوتاشونو زیرنظر گرفته بود .
"ا/ت" با صدای جین سرتو برگردوندی و نگاهش کردی" دریاچه رو دوست داشتی؟"
مکث کردی . قبل از اینکه بتونی دهنتو باز کنی و حرفی بزنی جیمین جواب داد
"آه شمام نمیدونستین نه ؟ اون دختر احمق بهم نگفت که نمیتونه شنا کنه آخرش مجبور شدم نجاتش بدم "
خندید و بهت نگاه کرد
نارا لبخند ضعیفی زد" پس خوب بود که توام اونجا بودی "
احساس بدی براش داشتی . میتونستی حدس بزنی که احتمالا رفتار گرم و صمیمی ای که جیمین باهات داشت چقدر به قلبش آسیب زده بود ، حتی اگه هیچ چیزی هم بین شما دوتا نبود . مطمئنا توام همچین حسی پیدا میکردی اگه نامزدت زمانشو تنهایی و با یه زن دیگه بگذرونه . اگه چیزی از نارا بهت گفته بود هیچوقت باهاش توی قایق نمیرفتی
YOU ARE READING
The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )
Romanceسورپرایز ! پدر و مادرت تموم این مدت یه رازی رو ازت مخفی کرده بودن - اینکه تو پرنسس یه خانواده سلطنتی و تنها وارث تخت پادشاهی هستی . برای فاش کردن این راز و خبر مهم ، اونا تورو به پادشاهی همسایه میفرستن جایی که هفت شاهزاده خوشتیپ و مقاومت ناپذیر همه...